گنجور

 
عراقی

سر او در سر یقین و گمان

مایهٔ کفر دان و هم ایمان

حسن او راست آینه عالم

روی او شد وجود و پشت عدم

روی آیینه را چه داری تار؟

نیست آیینه را بهر آینه‌دار

آهن خویش را به آینه ساز

روی آیینه را نگر ز آغاز

زنگ از آیینهٔ درون بزدای

پس به ایوان شاه حسن درآی

همچو آیینه دیده شو همه تن

تا کنی چشم جان بدو روشن

پشت بر خویش کن، مگر با اوی

شوی، آیینه خوی، روی به روی

مثلی گوش کن بدیع و غریب:

مثل خورشید دان تو نور حبیب

دل عاشق چو جرم مه صافی

ذوق پیش آمده به وصافی

ماه را نور بی‌حساب بود

چون برابر به آفتاب بود

زین صفت هر که قرب دید بدوست

دیدهٔ او دریچهٔ دل اوست

دیده‌ای را که روشنی نفزود

ز آفتابش نصیب گرمی بود

نور خورشید در جهان فاش است

گنه از دیده‌های خفاش است

آفتابی چنین، که می‌تابد

چشم خفاش در نمی‌یابد

دیدهٔ ما، اگرچه بی‌نور است

دان که نزدیک بین هر دور است

ساکن است او، مگر تو بشتابی

در نیابد، مگر تو دریابی

من نیارم شدن به پای منی

مگر این راه را تو قطع کنی

زانکه هرگز به چشم بینایان

زین بیابان ندید کسی پایان

چشم ما را تعلق ازلی است

نقد بازار ملک لم‌یزلی است

در فضایی که هست در دو جهان

نقد جود وجود اوست روان

عرش در جنب قدرتش موری

عقل نزدیک وحدتش دوری

بر درش عالمان عامل خوی

«رب انی ظلمت نفسی» گوی

در ره او بلا و محنت و حلم

پیشهٔ «الذین اوتوا العلم»

فعل و فعال و وجد و ماهیت

محو دان در ره الهیت

دیده را نیز روی آن نور است

کز کثافت لطافتش دور است

گیر کز عشق بایدت کم عقل

عشق بیرون بود ز عالم عقل

ور تو را نور ازین چراغی نیست

در تجاویف هر دماغی نیست

کی کنی سر عاشقان را فهم؟

تا نیابی فراز قلهٔ وهم

از شواغل دماغ خالی کن

خیز و سودای لاابالی کن

تا کی آخر به بند برهانی؟

خویشتن را ز بند نرهانی؟

بستر الواح این طبایع را

کن رقم ابجد شرایع را

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]