گنجور

عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه رکن‌الدین عمیدالملک وزیر

 

ساقیا موسم عیش است بده جام شراب

لطف کن بسته لبان را به زلالی دریاب

قدح باده اگر هست به من ده تا من

در سر باده کنم خانهٔ هستی چو حباب

در حساب زر و سیم است و غم داد و ستد

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح سلطان اویس جلایری

 

ساقی بیار باده و پر کن به یاد عید

در ده که هم به باده توان داد، داد عید

بنمود عید چهره و اندر رسید باز

خرم وصال دلبر و خوش بامداد عید

تشریف داد و باز اساس طرب نهاد

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مدح شاه شیخ ابواسحق

 

از شکوفه شاهدان باغ معجر بسته‌اند

نوعروسان چمن را زر و زیور بسته‌اند

نقشبندان طبیعت گوییا بر شاخ گل

نقش‌های تازه از یاقوت و از زر بسته‌اند

بس که در بستان ریاحین سایبان گسترده‌اند

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شماره ۴ - در توحید و منقبت

 

ای ز آفتاب صنع تو یک ذره کاینات

فیض تو عقل را مدد و روح را حیات

هر ذره گشته شاهی و هر قطره شاهدی

لطف تو چون به خاک سیه کرده التفات

در کاینات هر چه بدان فخر می‌کنند

[...]

عبید زاکانی
 

ناصر بخارایی » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در مدح سلطان جلال‌الدین هوشنگ شاه

 

صباح عید و روز نوبهار است

بهار و عید و ما را وصل یار است

به رسم عید خوبان چمن را

ز شاخ و برگ گل نقش و نگار است

خنک آب روان کز قد سروش

[...]

ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در تهنیت عید به شاه ابوالمعالی

 

عید خجسته از حرم یار می‌رسد

بوئی ز دل به خانهٔ دلدار می‌رسد

برگی‌ست ماحضر که به دولت‌سرای شاه

حق‌القدوم از پی زوار می‌رسد

لیکن بدان دلیل که عام است لطف او

[...]

ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - صبح خیزان

 

صبح‌خیزان کز صفا جام مصفا برده‌اند

از دل بریان من نقل مهنا برده‌اند

روشنان آسمان از ساغر زرین مهر

جرعه‌ای از جامشان نقل مسیحا برده‌اند

بستهٔ دام سپهر و دانهٔ دنیا نی‌اند

[...]

ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در تهنیت عید قربان و مدح هوشنگ شاه

 

رسید کوکبهٔ عشق در بهاری خوش

چو لاله جام طرب‌کش به لاله‌زاری خوش

بریز خون صراحی که عید قربان است

به کیش عشق کم افتد چنین شکاری خوش

بیار باده و بنشین به همدمی یکدم

[...]

ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - در تهنیت عید و مدح جلال‌الدین هوشنگ

 

روز عید است حریفان طرب از سر گیرید

کام دل از لب معشوق سمن‌بر گیرید

زهد سی‌روزه ز خشکی اثری کرده بود

ساعتی حظ دماغ از غزل تر گیرید

منقل آرید که گلنار زمستان نار است

[...]

ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - در رثای مسعود شاه

 

شادمانی را مقام آفرینش برتر است

مقصد دولت بلند و مرغ همت بی‌پر است

دل به غم بسپار و یاد خوشدلی کم کن که ما

در جهان تا بیشتر جُستیم شادی کمتر است

نقش سعد از لوح گردون پاک شد گر دیر باز

[...]

ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - پرده یک دم ز روی خود بردار

 

ظهرت من مشارق الانوار

طلعت من مطالع الاسحار

شمس نور الهدای وصفوتها

درکها سابق علی الابصار

آفتاب جمال طلعت یار

[...]

ناصر بخارایی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند - فی مدح ملک نصرة الدین یحیی سلطان شیراز خلد الله ملکه

 

چون شاه شرق ز رخسار برکشید نقاب

به تیغ، عرصه ی عالم گرفت از سر تاب

اگر چه در دل شب آفتاب پنهان بود

چنانکه بیضه ای از زر به زیر پر غراب

ز زیر برقع شب آفتاب رخ بنمود

[...]

حیدر شیرازی
 

ابن حسام خوسفی » ترکیبات » مناقب هفت گل در مدح امام زمان (عج)

 

بس که شوخ است و فریبنده و رعنا نرگس

گوییا چشم تو دارد نظری با نرگس

تا گل عارض خوش رنگ تو بیند شب و روز

هیچ بر هم ننهد دیدهٔ بینا نرگس

با سرافرازی قد تو به نظارهٔ سرو

[...]

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » ترکیبات » مناقب هفت معدن در مدح امام زمان (عج)

 

چو گشت در تتق چنبری نهان گوهر

بریخت کوکب دُرّی بر آسمان گوهر

نثار انجم رخشنده بر مجرّه ببین

چو جوهری که در آرد به ریسمان گوهر

چو لعبتی که کنندش نثار در دامن

[...]

ابن حسام خوسفی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - منظوم شد این وقت توجه به مدینه

 

محمل رحلت ببند ای ساربان کز شوق یار

می کشد هر دم به رویم قطره های خون قطار

زودتر آهنگ ره کن کآرزوی او مرا

برده است از دیده خواب از سینه صبر از دل قرار

قطع این وادی به ترک اختیار خود توان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مرثیه حضرت مخدوم مکرم

 

صاحبدلان که پیشتر از مرگ مرده اند

آب حیات از قدح مرگ خورده اند

اول کشیده رخت به سر منزل فنا

آنگه به دار ملک بقا راه برده اند

یابند بوی فیض بهار از نسیمشان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مرثیه برادر است این

 

تا کی زمانه داغ غمم بر جگر نهاد

یک داغ نیک ناشده داغی دگر نهد

هر داغ کاورد قدری رو به بهتری

آن داغ را گذارد و داغ بتر نهد

زیر هزار کوه غمم پست و گر دهد

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - واقع شده در مرثیه فرزند است

 

این کهن باغ که گل پهلوی خار است در او

نیست یک دل که نه زان خار فگار است در او

برگ راحت مطلب میوه مقصود مجوی

برگ بی برگی و میوه غم و بار است در او

نافه مشک که با این همه عطرافشانی ست

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مرثیه حضرت مخدوم نورا [نورالدین عبدالرحمن جامی]

 

هر دم از انجمن دهر جفایی دگر است

هر یک از انجم او داغ بلایی دگر است

روز و شب را که کبود است و سیه جامه درو

شب عزایی دگر و روز عزایی دگر است

بلکه هر لحظه عزائیست که از دشت عدم

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند در نعت حضرت رسالت و ایمه اثنا عشر

 

کس عزیز من نشد واقف بر اسرار خدا

یوسف مصری بود حیران بازار خدا

نور خورشیدی از شراری بنگری گر واقفی

زانکه از هر ذره تابان است انوار خدا

بگذر از رنگ یقین و چون صبا بیرنگ شو

[...]

اهلی شیرازی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۲۳