گنجور

لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۶۰ - به شاهد لغت لنج، بمعنی بیرون روی

 

کره ای را که کسی نرم نکردست متاز

بجوانی و بزور و هنر خویش مناز

نه همه کار تودانی نه همه زورتراست

لنج پر باد مکن بیش و کتف بر مفراز

لبیبی
 

لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۶۱ - به شاهد لغت ناژ، به معنی درختی مانند سرو

 

ایا ز بیم زبانم نَژَند گشته و هاژ

کجا شد آن همه دعوی کجا شد آن همه ژاژ

ز . . . گیرد . . . تو فروزیب همی

چو بوستان که فروزان شود به سرو و به ناژ

لبیبی
 

لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۶۹ - به شاهد لغت پک، بمعنی چغز ( قورباغه)

 

ای همچو یک پلید و چنو دیده ها برون

مانند آنکسی که مرا ورا کنی خبک

تا کی همی درآیی و گردم همی دوی

حقا که کمتری و فژاگن تری ز پک

لبیبی
 
 
۱
۴۳
۴۴
۴۵
۴۶
۴۷
۷۷۰