میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۵
سیگار که لب بر لب تو دوخته است
آتش بدلم از حسد افروخته است
دلسوخته تر ازو منم در عشقت
لعل تو اگر قسمت دلسوخته است
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۶
آن زلف سیه که خوشه خرمن تو است
چون هاله بگرد ماه، پیرامن تو است
آنرشته که پای بند دلها است چرا
سرگشته همیشه دست در گردن تو است
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۷
یکعمر رهم بدیر خمار افتاد
کارم بکلیسیا و زنار افتاد
بد عاقبی که در این آخر کار
بازم سوی مدرسه سرو کار افتاد
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۸
بنگر بنگارم که عجب میگذرد
جان است توئی که بلب میگذرد
آن گردن سیمین بمیان زلفین
روزی است که در بین دو شب میگذرد
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۹
عمری است که عمر به تعب میگذرد
از هجر توام روز چه شب میگذرد
چون زلف تو تاب دارد و چشمت تب
روز و شب من به تاب و تب میگذرد
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
دیشب صنمی وعده بازارم کرد
در بند دو زلف خود گرفتارم کرد
سیگار بدست شاد و خندان بگذشت
دلسوخته چون کاغذ سیگارم کرد
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
لب جز لب سیگار بدان لب نرسد
هرگز کسی از لبش بمطلب نرسد
دلریش و درون سوخته و خاک شده
تا کس نشود، لبش بدان لب نرسد
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۱۲
تا جامه گلگون ببرش دوخته شد
آن آتش سرخ باز افروخته شد
از آتش او خرمن دل رفت بباد
وز شعله او خانه جان سوخته شد
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۱۳
درمیکده جامی ار بصد جان بخشند
الحق که چه بی بها و ارزان بخشند
تا کور شود چشم خضر در ظلمات
از چشمه نور، آب حیوان بخشند
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۱۴
شاید، که ترا فتنه عالم نامند
آشوب همه عالم و آدم نامند
چون در همه عالمت نظیری نبود
شاید، که ترابنام عالم نامند
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۱۵
می نور دل و دیده انگور بود
می آتش طور و شعله نور بود
آن سبز درخت کاتش سرخ ببار
آورده، همین درخت انگور بود
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
هر کس سخنی گوید از آغاز وجود
از مطرب عشوه ساز نغمه پرداز وجود
من هیچ ندانستم از این پرده جز آنک
از پرده برون نمیشود راز وجود
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۱۷
می خور که چو نامرد خورد مرد شود
وز می رخ زرد، سرخ چون ورد شود
تریاک مکش چرس مخور کز هر دو
رخ زرد و بدن سست و نفس سرد شود
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
هر شب که دو سنبل تو آشفته شود
دو نرگس نیم مست تو خفته شود
آن مطلب ناگفته ما گفته شود
وان گوهر نا سفته تو سفته شود
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
هر شب که تو در بری بود آن شب عید
هر روز که بامنی بود روز سعید
بیتو بتر از شام محرم نوروز
به با تو شب محرم از روز عید
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۲۰
خواهی قلمم بنام در کش یکبار
خواهی قلمی بنامه بر کش یکبار
گر سر بکشم ز خط فرمان تو من
همچون قلمم تیغ به سرکش یکبار
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۲۱
آن آتش طور و شعله نور بیار
آنخون دل و دیده انگور بیار
در پنجه چرخ پنجه انداخته ایم
تا بشکنمش آن می پرزور بیار
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۲۲
آن چهره چون شیر شود همچون قیر
وان طره چون قیر شود همچون شیر
تا چونکه ز پافتی بگیرندت دست
اکنون تو ز پا فتاده را دست بگیر
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۲۳
شد باد سحر مشک فشان عنبر بیز
آن باده مشکبوی در ساغر ریز
زد شانه صبا طره سنبل، برخیز
آن سنبل طره را بزن شانه تو نیز
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۲۴
ما را بجهان گوشه ابروی تو بس
در مزرع جان، خوشهای از موی تو بس
از خرمن عمر، دانه خال تو به
وز کشت امید، گندم روی تو بس