گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

دیشب صنمی وعده بازارم کرد

در بند دو زلف خود گرفتارم کرد

سیگار بدست شاد و خندان بگذشت

دلسوخته چون کاغذ سیگارم کرد