گنجور

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی قاسم بن الحسن علیهماالسلام » شمارهٔ ۵ - فی رثاء القاسم بن الحسن سلام الله علیهما

 

مژده کامد از میدان نامراد و ناشادم

نوجوان دامادم

مدتی نشد چندان کرد از غم آزادم

نوجوان دامادم

مادر جگرخون را روز غم بسر آمد

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی قاسم بن الحسن علیهماالسلام » شمارهٔ ۶ - ایضاً فی رثاء القاسم بن الحسن علیهماالسلام

 

ای بقربان جانفشانی تو

عزیز مادر

شام شد صبح زندگانی تو

عزیز مادر

یک چمن لاله رفت و کرد داغم

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی عبدالله الرضیع المعروف بعلی الاصغر سلام الله علیه » شمارهٔ ۴ - فی لسان ام الرضیع سلام الله علیهما

 

سبزۀ دامن من، تازه گل احمر من

تشنه لب اصغر من

رفت افروخته دل سوخته جان از بر من

کودک گلبر من

گل نورستۀ شاداب چرا پژمرده

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مراثی سید الساجدین علیه السلام » شمارهٔ ۲ - فی رثاء سید الساجدین علیه السلام

 

ای پیک غم بر گو چه شد بیمار ما را

دلدار ما را

آن نوجوان ناتوان بینوا را

بی آشنا را

جز بانوان بینوا بودش پرستار

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی الامام ابی الحسن الرضا علیه السلام » شمارهٔ ۳ - فی رثاء الامام ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام

 

خبر از طوس مگر آمده با پیک صبا

از غریب الغرباء

که چه گل کرده بتن پیرهن صبر قبا

از غمش آل عبا

طور سینای تجلی شده یکسان با خاک

[...]

غروی اصفهانی
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » اهلا و سهلا

 

اهلا و سهلا ای نسیم بهار

ای قاصد زلف یار

از زلف یار آیی چه داری بیار

ای کاروان تتار

گویی هنوز ای نفخهٔ مشکبار

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » کار ایران با خداست

 

با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست

کار ایران با خداست

مذهب شاهنشه ایران ز مذهب‌ها جداست

کار ایران با خداست

شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » شام ایران روز باد

 

عیدنوروزاست هر روزی به ما نوروز باد

شام ایران روز باد

پنجمین سال حیات ما به ما فیروز باد

روز ما بهروز باد

برق‌تیغ ماجهان پرداز و دشمن‌سوز باد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » داد از دست عوام

 

از عوام است هرآن بد که رود بر اسلام

داد از دست عوام

کار اسلام ز غوغای عوام است تمام

داد از دست عوام

دل من خون شد درآرزوی فهم درست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » داد از دست خواص

 

از خواص است هر آن بد که رود بر اشخاص

داد از دست خواص

کیست آن کس که ز بیداد خواص است خلاص

داد از دست خواص

داد مردم ز عوام است که کالانعامند

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » از ماست که بر ماست

 

این دود سیه فام که از بام وطن خاست

از ماست که بر ماست

وین شعله سوزان که برآمد ز چپ و راست

از ماست که بر ماست

جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » ای مردم ایران‌!

 

ای مردم ایران همگی تند زبانید

خوش‌نطق و بیانید

هنگام سخن گفتن برنده سنانید

بگسسته عنانید

در وقت عمل کند و دگر هیچ ندانید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » مناظرهٔ ادبی (در جواب صادق سرمد از ادبای زمان)

 

سرمدا! شعری که گفتی خوب بود

صاف و بی‌تعقید و خوش‌اسلوب بود

مطلبش مطلوب بود

لیک تاریخی که گفتی سر بسر

با حقیقت جفت نامد درنظر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۱۱

 

ای وطن‌پرورِ ایرانیِ با مَسلَک و هوش

هان مکن جوش و خروش

پندهای منِ با تجربه بنمای به گوش

گر تویی پند نیوش

اجنبی گر به مَثَل می‌دهدت ساغر نوش

[...]

فرخی یزدی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۱ - مستزاد مجلس چهارم

 

این مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود!

دیدی چه خبر بود؟

هر کار که کردند، ضرر روی ضرر بود

دیدی چه خبر بود

این مجلس چهارم «خودمانیم » ثمر داشت؟

[...]

میرزاده عشقی
 
 
۱
۲
۳