گنجور

 
غروی اصفهانی

مژده کامد از میدان نامراد و ناشادم

نوجوان دامادم

مدتی نشد چندان کرد از غم آزادم

نوجوان دامادم

مادر جگرخون را روز غم بسر آمد

قاسم از سفر آمد

طالع همایون را رسم شکر بنهادم

نوجوان دامادم

بخت من دگرگونست نالۀ جوانان چیست

آه جان جانان چیست

از چه غرقۀ خونست قد شاخ شمشارم

نوجوان دامادم

حلقۀ جوانان را قاسمم نگین گشته

یا ز صدر زین گشته

نقد گوهر جان را عاقبت ز کف دادم

نوجوان دامادم

بانوان نوائی چند زانکه تازه داماد است

نا مراد و ناشاد است

روز سور این فرزند در غریبی افتادم

نوجوان دامادم

حجلۀ جوانم را بانوان بیارائید

یا بخون بیالائید

من دل و روانم را از پیش فرستادم

نوجوان دامادم

آرزوی دامادی ماند در دل زارم

بانوان گرفتارم

مادرانه فریادی حق رسد بفریادم

نوجوان دامادم

نو خطان گل افشانید بر سر مزار او

یادی از عذار او

شمع آه بنشانید یاد سرو آزادم

نوجوان دامادم

آن خط دلارا نو خطان بیاد آرید

چون بخاک بسپارید

این جوان زیبا را کاشکی نمی زادم

نوجوان دامادم

نو خط رشید من ناگهان ز دستم رفت

یک جهان ز دستم رفت

مایۀ امید من رفت و کند بنیادم

نوجوان دامادم

داغ لالۀ رویش کرده شمع سوزانم

تا ابد فروزانم

تاب طرۀ مویش داده آه بر بادم

نوجوان دامادم

گلشن عذار او بهر چیست افسرده

مادرش مگر مرده

من که در کنار او جوی اشک بگشادم

نوجوان دامادم

در اشک شورانگیز شد نثار ناکامم

قاسم دل آرامم

دود آه آتش بیز عود رود ناشادم

نوجوان دامادم

بعد از این چه خواهد رفت بر من پسر کشته

یا که بخت برگشته

تا ابد نخواهد رفت نامرادم از یادم

نوجوان دامادم