گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳۵

 

در چنین علت ای طبیب مرا

مسهلی تازه ساختی هردم

من فرو مانده کآب ریز نداشت

قصر جنت مثال کعبه حرم

کعبه را مستراح نیست بلی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳۶ - در شکر ایادی شمس الدین رئیس

 

من که خاقانیم جفای وطن

برده‌ام وز جفا گریخته‌ام

از خسان چو سار شور انگیز

چون ملخ بر ملا گریخته‌ام

شاه بازم هوا گرفته بلی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳۷

 

خاقانیا به کعبه قسم یاد کن که من

زانگه که کعبه‌وار در این سبز پرده‌ام

گرچه ز هر چه دوست بد آزار دیده‌ام

ورچه ز هر که خصم بد آسیب خورده‌ام

در کار هیچ دوست منافق نبوده‌ام

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳۸

 

غصهٔ دل گفت خاقانی که از ابناء جنس

کس نماند و من به ناجنسان چنین وامانده‌ام

رهروان چون آفتاب آزاد و خندان رفته‌اند

من چرا چون ذره سرگردان و دروا مانده‌ام

همرهان بر جدول دجله چو مسطر رانده‌اند

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳۹

 

هر خشک و تر که داشتم از غم بسوختم

هر بال و پر که داشتم از دم بسوختم

از ناله هفت خیمهٔ گردون شکافتم

وز آه چار گوشهٔ عالم بسوختم

چندین هزار نافهٔ مشک امید را

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۰

 

به مجلس کو نزیل جود خویش است

کجا یارم که نزل دون فرستم

اگرچه ماهی از یونس شرف یافت

به یونس فلس ماهی چون فرستم

چه مرغم کز پی شهباز شیبت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۱ - در مدح اقضی‌القضاة علی و آمدن به عیادت خاقانی

 

بخ بخ ار فاروق ثانی را کنم مدحت به جان

کاجتهاد حیدری رای مصیبش یافتم

هر کجا در پیشگاه شرع دانش پیشه‌ای است

پیشگاه منصب و صدر حسیبش یافتم

یک جهان چون من زکات استان خبر مقتداست

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۲

 

آرزو بود نعمتم لیکن

از خسان ز من نپذرفتم

بیش می‌خواستم زمانه نداد

کم همی داد من نپذرفتم

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۳ - در مرثیهٔ رشید الدین فرزند خود

 

پسر داشتم چون بلند آفتابی

ز ناگه به تاری مغاکش سپردم

به درد پسر مادرش چون فروشد

به خاک آن تن دردناکش سپردم

یکی بکر چون دختر نعش بودم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۴

 

از عزیزان سال دل کردم

هیچ شافی جواب نشنیدم

جز دو حرف نبشته صورت دل

معنی دل به خواب نشنیدم

دیدم آری هزار جنس طلب

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۵ - در مرثیهٔ جمال الدین اصفهانی وزیر صاحب موصل و وحید الدین عموی خود

 

جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم

وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم

به سوی این دو یگانه به موصل و شروان

دلی است معتکف و همتی است برحذرم

هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۶

 

آه به من می‌رسد ز سختی و رنج

که به جان مرگ را خریدارم

جای من نقطه‌ای است گوئی راست

زانکه سرگشته زیر پرگارم

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۷ - در مرثیهٔ عمدة الدین محمد بن اسعد از ائمهٔ شافعیه

 

در دهر سیه سپیدم افکند

بخت سیه سپید کارم

با بخت سیه عتاب کردم

کز بس سیهیت دلفکارم

بخت آمد و خون گریست پیشم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۸ - در مرثیهٔ عمدة الدین

 

فرزند بمرد و مقتدا هم

ماتم ز پی کدام دارم

بر واقعهٔ رشید مویم

یا تعزیت امام دارم

سلطان ائمه عمدة الدین

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۹

 

برد بیرون مرا ز ظلمت شک

این چراغ یقین که من دارم

کعب همت به ساق عرش رساند

این دو تن عقل و دین که من دارم

خیل غوغای آز بشکستند

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۰

 

دلی داشتم وقتی، اکنون ندارم

چه پرسی ز من حال دل چون ندارم

غریق دو طوفانم از دیده تا لب

ز خوناب این دل که اکنون ندارم

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۱

 

غم عمری که شد چرا نخورم

غم روزی ابلهانه خورم

بر سر روزی ارچه در خوابم

من غم خواب جاودانه خورم

وقت بیماری از اجل ترسم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۲ - در شکر ایادی و انعام رئیس شمس الدین والی ارجیش

 

رفیقا شناسی که من ز اهل شروان

نه از بیم جان در شما می‌گریزم

خطائی نکردم به‌حمدالله آنجا

که اینجا ز بیم خطا می‌گریزم

چه خوش گفت سالار موران که با جم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۳

 

نه سیل است طوفان نوح است ویحک

من از نوح طوفان سزا می‌گریزم

ز ارجیش ز انعام صدر ریاست

ز فرط حیا بر ملا می‌گریزم

چو سیمرغ از آشیان سلیمان

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۴

 

فلک خاک در میر است و من هم

از آن مدحش به آب زر نویسم

بسا منت که اسکندر پذیرد

اگرنه قیصر اسکندر نویسم

دلش مومی است ارچه نیست مؤمن

[...]

خاقانی
 
 
۱
۸۸
۸۹
۹۰
۹۱
۹۲
۴۰۰