گنجور

 
خاقانی

نه سیل است طوفان نوح است ویحک

من از نوح طوفان سزا می‌گریزم

ز ارجیش ز انعام صدر ریاست

ز فرط حیا بر ملا می‌گریزم

چو سیمرغ از آشیان سلیمان

سوی کوه قاف از حیا می‌گریزم

همه الغریق الغریق است بانگم

که من غرقه‌ام در شنا می‌گریزم

نمی‌خواستم رفت ز ارمن ولیکن

ز طوفان بی‌منتها می‌گریزم

خجل سارم از بس نوا و نوالش

کنون زان نوال و نوا می‌گریزم

به فریادم از بس عطای شگرفش

علی‌الله زنان از عطا می‌گریزم

رئیسم ز سیل سخا کرد غرقه

چو موران ز سیل سخا می‌گریزم