گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۱

 

پیری ز وجود من برون برد

آن لطف و صفا و آن ظریفی

پیری و جوانی این دو در من

این کرد بهاری آن خریفی

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۲

 

مرا هوای سحرگه پیام آورد

نسیم بوی بهشتی از آن دیار آورد

دلم به مقدم او پر زلعل و در طبقی

به دست مردم چشمم پی نثار آورد

غلام فصل بهارم که هر ورق زگلش

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۳

 

چهره کآن ماه جبین می سازد

از پی بردن دین می سازد

دهنش چشمه نوش است و در او

از سخن ماء معین می سازد

نی که حقه صدف است از پی آنک

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۴

 

بی دوست مانده ام چو تو را دوست خوانده ام

کز دوست دوستانه ندیدم جزای خویش

گر عاشقی خطاست به نزدیک عاقلان

آن عاشقم که خوش بودم با بلای خویش

ماهی و دل هوای تو را کرده است خوش

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۵

 

ای روی تو چو خلد و لبانت چو سلسبیل

بر خلد و سلسبیل تو جان و دلم سبیل

در طاعت وای تو آمد دلم از آنک

از طاعت است یافتن خلد و سلسبیل

ناهید پیش طلعت تو کی دهد فروغ

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۶

 

ای زلف تو چون وعده وصلت به درازی

خوبیت حقیقت بود و وعده مجازی

دلداری و دل را زسر عشوه فریبی

جانانی و جان را همه در وعده گدازی

ابروی بطاق تو دو محراب نماز است

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۷

 

ای طره های خوبان از نافه تو بویی

هژه هزار عالم در عرصه تو گویی

چون شمع جمله دادی پروانه غمت را

وانگه ز تو ندیده پروانه هیچ رویی

حسن هزار لیلی از گلبن تو رنگی

[...]

ادیب صابر
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱

 

مرا شاه بالایِ خواجه نشانده است

از آن خواجه آزرده برخاست از جا

چه بایستش آزردن از سایهٔ حق

که نوری است این سایه از حق تعالی

نه زیرِ قلم جایِ لوح است چونان

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

نظام دولت بهرامیان رشید الدین

فلک توئی و زمین ما و ذره نامهٔ ما

به نامه خواستم ابرام داد عقلم گفت

که ذره سوی فلک می‌فرستی اینت خطا

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - در شکایت و حکمت

 

همه کارم ز دور آسمانی

چو دور آسمان شد زیر و بالا

لبم بی‌آب چون دندان شانه است

ازین دندان کن آئینه سیما

که این زنگاری آئینه‌وش را

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴ - در شکر

 

من که خاقانیم به منت شاه

پشت خم کرده‌ام ز بار عطا

شاخ را پشت خم کند میوه

هم ز فیض سحاب و بر صبا

شکر دارم که فیض انعامش

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - در حکمت و پند

 

خاقانیا به جاه مشو غره غمروار

گر خود به جاه بهمن و جمشیدی از قضا

کاندر جهان چو بهمن و جمشید صد هزار

زادند و مرد و کار جهان هم بر آن نوا

رفت آنچه رفت و روی زمین همچنان نژند

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

کبوتر حرم آمد ز کعبهٔ سعدا

بشاره داد چو دلالهٔ عروس سبا

چو هدهدی که سحر خاست بر سلیمان‌وار

مبشر دم صبح آمد و برید صبا

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷

 

ای در برگزیده که غواص کرده‌ای

در بحر فکر خاطر دردانه سنج را

آن گنج سر به مهر که خاقانیش نهاد

ذهن تو برگشاد طلسمات گنج را

در حیرتم ز مهرهٔ فکرت که چون بود

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - در مدح

 

ضمانش کرد به صد سال عمر و مهر نهاد

قباله‌دار ازل نامهٔ ضمانش را

به حکم هدیهٔ نوروزی آسمان هر سال

تبرک از شرف آوردی آستانش را

مگر که هرچه شرف داد پای پیش کشید

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹

 

خواجه یک هفته اضطرابی داشت

دو شش افتاد چرخ ازرق را

رفت و رنگ زمانه پیش آورد

تا کشد خواجهٔ مزبق را

زیبقی را به رنگ باید کشت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و پند

 

بترس از بدِ خلق خاقانیا

ولیکن ز بد دِه امان خَلق را

وفا طبع گردان و ایمن مباش

ز غدری که طبع است آن خلق را

دروغی مران بر زبان و مدان

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱

 

خاقانی ار به باره کشد دست بدتر است

از ابرهه که پیل کشد جنگ کعبه را

دیگر لب بتان نزند بوسه تا زید

این نذر کرد و رای زد آهنگ کعبه را

سوگند می‌خورد که نبوسد مگر دو جای

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - در حسب حال خود

 

من که خاقانیَم آزاددلم

که خرد قائدِ رای است مرا

بیش جان را نکنم زنگ‌زده

کاینه عیب‌نمای است مرا

هم فراغ است کز آئینهٔ جان

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

شروان به باغ خلد برین ماند از نعیم

کز باغ خلد نوبر نعما رسد مرا

دارای دار ملکت او شاه مشرق است

کانواع نعمت از در دارا رسد مرا

دریاست شاه و من چو گیا تشنهٔ امید

[...]

خاقانی
 
 
۱
۷۶
۷۷
۷۸
۷۹
۸۰
۴۰۰