گنجور

 
ادیب صابر

ای روی تو چو خلد و لبانت چو سلسبیل

بر خلد و سلسبیل تو جان و دلم سبیل

در طاعت وای تو آمد دلم از آنک

از طاعت است یافتن خلد و سلسبیل

ناهید پیش طلعت تو کی دهد فروغ

خورشید پیش عارض تو کی بود جمیل

بغداد حسن و مصر جمالی و چشم من

بغداد را چو دجله بود مصر را چو نیل

با چشم من بساز که خوبی و خرمی

هم دجله را قرین شد و هم نیل را عدیل

از بار رنج هجر تو قدم بود چو دال

وز دست زخم هجر تو خدم بود چو نیل