گنجور

 
خاقانی

بترس از بدِ خلق خاقانیا

ولیکن ز بد دِه امان خَلق را

وفا طبع گردان و ایمن مباش

ز غدری که طبع است آن خلق را

دروغی مران بر زبان و مدان

که صدقی بوَد بر زبان خلق را

در افعالِ خلق آشکارا شود

قضائی که آید نهان خلق را

هم از خلق سَر برزند از زمین

بدی کاید از آسمان خلق را

بَدِ خلق هرچت فزون‌تر رسد

نکوئی فزون‌تر رسان خلق را

همه دوستی ورز با خلق لیک

به دل دشمنِ خویش دان خلق را