گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۸

 

به نزدیک خواجه بدم چند روز

بلا نفع دنیا و لا آخره

دگرباره رفتم به نزدیک او

فتلک اذا کرة خاسره

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۹ - طلب قبا از مخدوم کند

 

شهاب دولت و دین ای کسی که هست مدام

نیاز راز تو عید و سؤال را روزه

ستاره را ز رواء تو کیک دریاچه

زمانه را ز سخای تو ریگ در موزه

ز سرخ‌رویی توفیق تست نزد خرد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۰ - در حسب حال خویش گوید

 

تو با من نسازی که از صحبت من

ملامت فزاید شما را و تاسه

تو زر خواهی و من سخن عرضه دارم

تو در فاژه افتی و من در عطاسه

نه هرجا که باشد سخن زر نباشد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۱ - در طلب سرکه و آبکامه

 

ای حکم ترا قضای یزدان

داده چو قدر گشادنامه

تو عمدهٔ ملکی و ممالک

لوحست و کفایت تو خامه

در خاک نهاده آب و آتش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۲ - در تهنیت تشریف

 

تو آن سپهر اثر صاحبی که پیک قدر

به نیک و بد ز بساط تو می‌برد نامه

به تازه کردن تاریخ رسمهای تو دهر

کجا بماند که روز نکرد هنگامه

ستارگان ز یمین و یسار آصف و جم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۳ - معما در مدح رشیدالدین

 

خرد دوش از من بپرسید و گفتا

که ای پیش نطق تو منطق فسانه

بگو چیست آن طرفه صیاد دلها

که از لفظ و معنیش دامست و دانه

دلم گفت خاموش تا من بگویم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۴ - شراب خواهد

 

ای بر سر سروران یگانه

بحر کرم تو بی‌کرانه

سیمرغ جلالت تو کرده

بر قبهٔ عرش آشیانه

می‌گیر جهان به روی خنجر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۵ - لطیفه

 

مرا دی یاسمن پیغام دادست

به تو ای صاحب و صدر یگانه

ز هر نوعی سخن گفتست پنهان

غرض را درج کرده در میانه

چه فرمایی کنون پیغام او را

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۶ - از کریم‌الدین شراب خواهد

 

منم امروز و شاهدی زیبا

مونس ما کتاب و افزون نه

خورده‌ایم از برای قوت نفس

یک منی از کباب و افزون نه

هیچت افتد کریم دین که دهی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۷ - در نصیحت نفس خود

 

انوری شعر و حرص دانی چیست

این یکی طفل و آن دگر دایه

پایهٔ حرص کدیه و طمعند

تا نگردی به گرد آن پایه

تاج داری خروس وار از علم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۸ - از لالابک تقاضایی کند

 

ای جهان را دفین به دست تو در

چون معادن هزار سرمایه

دولتت را دوام همخانه

مدتت را زمانه همسایه

گردن و گوش آفرینش را

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۹ - شراب خواهد

 

ای رخ و فرزین نهاده چرخ را در حل و عقد

جز تو کس را اطلاعی نیست بر اسرار او

چون رخ شطرنج پیش خدمت آمد انوری

می‌دهش چندان که چون فرزین شود رفتار او

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۰ - در طلب حضور دوستی گوید

 

ندارد مجلس ما بی‌تو نوری

اگرچه نیست مجلس درخور تو

چه فرمایی چه گویی مصلحت چیست

تو آیی نزد ما یا ما بر تو

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۱ - در مدح و تهنیت

 

ای جهان را موسم آزادگی ایام تو

بنده کرده یک جهان آزاد را انعام تو

سرمهٔ چشم ملک گردی و آن از راه تو

حلقهٔ گوش فلک حرفی و آن از نام تو

دست تقدیر آسمان را پی کند گر دور او

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۲ - شراب خواهد

 

ای مقصد کشور چهارم

در نیک و بد آستانهٔ تو

وی رفعت آسمان هفتم

باطل شده در زمانهٔ تو

بر شاخ وجود بنده مرغیست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۳ - در طلب جو

 

ای ز قدر تو آسمان در گو

آفتاب از تو در خجالت ضو

قدر و رای تو از ورای سپهر

آفتابی و آسمانی نو

دل و دست تو گاه فیض و سخا

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۴ - قطعهٔ زیر از حکیم شجاعی است که به انوری نوشته است

 

ای انوری تویی که به فضل و هنر سزند

احرار روزگار و افاضل ترا رهی

بودند در قدیم امیران و شاعران

واکنون شدت مسلم بر شاعران شهی

هستت خبر که هستم دور از تو ناتوان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۵ - انوری در جواب شجاع‌الدین خالد بلخی گفته و عذر تقصیر خواسته است

 

شجاعی ای خط و شعر تو دام و دانهٔ عقل

هزار مرغ چو من صید دام و دانهٔ تو

ز من زمین خداوند من ببوس و بگوی

که ای زمانهٔ فضل و هنر زمانهٔ تو

نزاد مادر گیتی به صد هزار قران

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۶ - ستایش سرای مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

این همایون در فرخنده‌سرای

تا ابد باد در اقبال به پای

چوبش ایمن شده از فرسودن

زیر این گنبد گیتی‌فرسای

اندرو خاصیت مغناطیس

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۷ - بزرگی به خانهٔ انوری رفت در تهنیت قدوم او گوید

 

مرحبا مرحبا درآی درآی

اثر خیر اثیر دین خدای

ای زمام قضا گرفته به دست

وی محیط فلک سپرده به پای

نه به از خدمت تو آلت جاه

[...]

انوری
 
 
۱
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
۵۵
۴۰۰