مرا دی یاسمن پیغام دادست
به تو ای صاحب و صدر یگانه
ز هر نوعی سخن گفتست پنهان
غرض را درج کرده در میانه
چه فرمایی کنون پیغام او را
به سمع تو رساند بنده یانه
مرا گفتست فردا کاتش صبح
زند از کورهٔ مشرق زبانه
بگو او را که میگوید فلانی
که ای خلقت چو جودت بیکرانه
چو در سالی مرا ده روز افزون
نباشد نوبت از گشت زمانه
پس از ده روز خود تاخیر کردم
شوم تا سال دیگر آفسانه
کنون درخواستی دارم ز خلقت
همانا ناورد با من بهانه
دو روزک نیز در صحن چمن آی
بگو تا مطرب آرند و چغانه
به زیر سایهٔ گل شادمان باش
مرا از لطف خود کن شادمانه
چون من بهر تو آیم خوب نبود
من اندر باغ و تو در تاب خانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تنش گردد شقاوت را فسانه
روانش تیر خذلان را نشانه
یکی گردد بپیروزی دو خانه؟
بمردی باشدش ملک شهانه
سپاهی پیش او شد بی کرانه
همه شیران جنگی و جوانه
جگرشان کرد پیکان را نشانه
[...]
چو برگفتی نوای مشکدانه
ختن گشتی ز بوی مشکخانه
ز دیدت یافته صورت نشانه
نماند او تو مانی جاودانه
به شرط آنکه هر کاو مست گردد
شود زاین تابخانه تا به خانه
وگر او با حریفی مست خسبد
گناه خود ز خود داند زمانه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.