گنجور

 
انوری

تو با من نسازی که از صحبت من

ملامت فزاید شما را و تاسه

تو زر خواهی و من سخن عرضه دارم

تو در فاژه افتی و من در عطاسه

نه هرجا که باشد سخن زر نباشد

که پابند زر دیده‌ام صد حماسه

نه من بوفراسم امیر قبیله

تو خود می‌شناسی به علم فراسه

کتاب و کراسه است اینجا تجمل

چه آید ترا از کتاب و کراسه

گرفتم بود گندمین نان چو پاسخ

نباشد نه خوردی خدنگ و نه کاسه