گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۷ - فی الاشتیاق

 

به خدایی که دست قدرت او

نیل شب برعزار روز کشید

کین برادر ندید یک لحظه

بی‌شما راحت و نخواهد دید

بی‌شما هیچ بر گل دل او

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۸ - در عذر

 

بنده گر درهنر عطارد نیست

ای به رامش قوی تر از ناهید

هر زمان از کدام زهره و دل

بار خواهد به مجلس خورشید

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۹ - در مذمت اهل سوق

 

روزی پسری با پدر خویش چنین گفت

کان مردک بازاری از آن زرق چه جوید

گفتا چه تفحص کنی احوال گروهی

کز گند طمعشان سگ صیاد نبوید

عاقل به چنان طایفهٔ دون نگراید

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۰

 

اگر انوری خواهد از روزگار

که یک لحظه بی‌زاء زحمت زید

مگس را پدید آورد روزگار

که تا بر سر راء رحمت رید

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۱ - اسب پیری را مذمت کند

 

خسرو از اصطبل معمورت که آن معمور باد

کام‌ور اعمار اسبان شیخ ابوعامر رسید

مرکب میمون ادام الله توفیقه که هست

یادگار نوح پیغمبر که در کشتی کشید

گفتم ای پیر مبارک خیر مقدم مرحبا

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۲

 

ای برادر پند من بشنو اگر خواهی صلاح

در معاش خویش بر قانون من کن یک مدار

ور قرارت نیست بر گفتم یقین دان کز اسف

بر فوات آن نگردی ناصبور و بی قرار

مرد باش و ترک زن کن کاندرین ایام ما

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۳ - قبا از بزرگی خواسته

 

ای برقد تو راست قبای سخا و جود

حرفیست در لباس مرا با تو گوش دار

در تن مراست کهنه قبایی که پاره‌اش

دارد ز بخیه کاری ادریس یادگار

آدم به دست جود خودش پنبه کاشته

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۵ - مطایبه ملکشاه پدر سلطان سنجر با مرد اعرابی

 

حکایت است به فضل استماع فرمایند

به شرط آنکه نگیرند از این سخن آزار

به روزگار ملکشه عرابیی خج کول

مگر به بارگهش رفت از قضا گه بار

سؤال کرد که امسال عزم حج دارم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۶ - در عذر تقصیر نرفتن پیش ممدوح

 

گر بنده به خدمتت نیامد

زو منت بی شمار می‌دار

ور یک دو سه روز کرد تقصیر

در خدمت تو عبث مپندار

زیرا که تو کعبه جلالی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۷

 

آ زاده گر کریم نیابد ورا چه عجب

گر زی خسیس طبع گراید به اضطرار

سوی سگان گراید از بهر قوت را

شیری که گور و غرم نیابد به مرغزار

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۸ - از ممدوح التماس کفش به معما کرده است

 

ای مستفاد لطف تو اقبال آسمان

وی مستعار جود تو آثار روزگار

انوار آن ز سایهٔ جود تو مستفاد

و آثار این ز عادت خوب تو مستعار

دوش از حساب هندو جمل بندهٔ ترا

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۹

 

من و سه شاعر و شش درزی و چهار دبیر

اسیر و خوار بماندیم در کف دو سوار

دبیر و درزی و شاعر چگونه جنگ کنند

اگر چه چارده باشند وگر چهار هزار

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۰

 

با یکی مزاح و دو خنیاگر و سه تا حریف

دوش نزدیک من آمد آن پسر وقت سحر

پیشش آوردم شراب لعل چون چشم خروس

نزدش آوردم کمر بند مرصع از گهر

آن حریفان و ندیمانش به من کردند روی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۱

 

دهر و افلاک و انجم و ارکان

همه شرند اگرنه مایه شر

خود جهان خرف ندارد خیر

تا که هست از و جود خیر خبر

تا نداری امید خیر که نیست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۲ - در مدح بدرالدین الغ جاندار بک اینانج بلکا سنقر

 

خداوندا تو آنی کافرینش

به کلی هست چون دریا و تو در

جهان را پهلوان چون تو نباشد

زهی از تو جهان را صد تفاخر

ندارد بیشهٔ دولت چو تو شیر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۳ - قاضی هری مبتلا به مرض جرب شده و حکیم به عیادت او رفته و او از خانه بیرون نیامده و این قطعه را درهجو او گفته است

 

قاضی از من نصیحتی بشنو

نه مطول به از طویلهٔ در

بارها گفتمت خر از کفه دور

خر بغایی مکن تو گرد آخر

پند احرار دامنت نگرفت

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۴ - مطایبه با باغبانی که ازو کدوی تر خواسته

 

بردم به کدوی تر بدو حاجت

انگشت نهاد پیش من بر سر

گفتا به گدوی خشک من گر هست

اندر همه باغ من کدویی تر

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۵ - شکایت از روزگار

 

اندرین دور بی‌کرانه که هست

آخر کار هوشیاران شکر

نعمتی کان به شکر ارزد چیست

پس مه اندیش هم مصحف شکر

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۶ - نکتهٔ پسندیده

 

باده خوردن به ساتکینی در

از هنر نیست بلکه هست خطر

خفتن و رفتن است حاصل او

وز خطرهای مجلس اینت بتر

کردن قذف و کینه جستن مهر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۷ - در طلب شکر و عود

 

ای هنر از آتش تو بویا همچو عود

وی فلک در خدمتت چون نیشکر بسته کمر

کار من با شکر و عود آمدست اندر زفاف

وین محقر نزد آن مهتر نداردبس خطر

عود و شکر ده به من کین غم به من آن می‌کند

[...]

انوری
 
 
۱
۴۳
۴۴
۴۵
۴۶
۴۷
۴۰۰