گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠۴

 

چرخ دولابست دور آسمان

زانکه هرکس را که اندروی گریخت

برکشیده کوزه دولاب وار

سرنگونش کرد و آب وی بریخت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠۵

 

چون سفیهی زبان دراز کند

که فلانکس بفسق ممتازست

فسق او زین بیان یقین نشود

واین باقرار خویش غمازست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠۶

 

چشم مهر از فلک سفله چه داری چو ازو

جز جفا و ستم و حیله عیانست که نیست

از جفا کاری و بد مهری و بد کرداری

چرخ بد عهد دنی را چه نشانست که نیست

نیک مردان جهانرا بقضایای امور

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠٧

 

چیست آن برگی که شاخ دانش از وی بی برست

مهره عقل از وجودش دائم اندر ششدرست

کیمیا خوانندش آنها کز خرد بیگانه اند

راست میگویند ز آنکه چهره هاشان چون زرست

قاصد خون دل است و ناقض نور بصر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠٨

 

حالت مال و علم اگر خواهی

تا بدانی که هر یکی چونست

مال دارد چو بدر روی به کاست

علم چون ماه نو در افزونست

رفع را بین که حق ادریس است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠٩

 

خدائی که بنیاد هستیت را

بروز ازل اندر افکند خشت

گل پیکرت را چهل بامداد

بدست خود از راه حکمت سرشت

قلم را بفرمود تا بر سرت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١٠

 

در جهان هر چه میکنند عوام

نزد خاصان رسوم و عاداتست

انقطاع از رسوم این حضرات

اتصال همه سعاداتست

راه تقلید محض را بستن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١١

 

دانی بزرگمهر حکیم جهان چه گفت

بشنو که بشنود سخن هر که عاقلست

گر مرگ در پی است املت ابلهی بود

ور حق بود قضا و قدر سعی باطلست

ور مکر سیرتست که در نفس آدمی است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١٢

 

دی شنیدم که ابلهی میگفت

پدر من وزیر خان بودست

با وجودیکه نیست معلومم

خود گرفتم که آنچنان بودست

هیچکس دیده ئی که گه خورده است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١٣

 

دی مرا گفت محترم یاری

که دلم هیچ راز ازو ننهفت

که بگلزار طبع وقادت

در بهار سخن چه غنچه شکفت

نوک الماس فکر ثاقب تو

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١۴

 

دیدم آنکس را که باز همتش

گاه صید باز سیمین طبل ساخت

کمترین بندگان درگهش

در تماشاگاه او اصطبل ساخت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١۵

 

در جهان هیچ به از عزلت و تنهائی نیست

وین سعادت ز در مردم هرجائی نیست

اینچنین دولت فرخنده کسی یابد و بس

که وی امروز در اندیشه فردائی نیست

گوشه خلوت و در وی سخن اهل هنر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١۶

 

در بهشت است هر که در وطنش

نعمتی هست و جیق و واقی نیست

کنج عزلت گزید و در عالم

در پی طارم و رواقی نیست

هر دم از ناگوار ناجنسیش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١٧

 

دی گفت دوستی که مرا موی رو سفید

بس زود گشت گر چه که آنهم تباه نیست

لیکن هنوز موسم آن نیستت برو

مور اخضاب کن که بشرع این گناه نیست

دادم جواب و گفتمش ای آنکه در جهان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١٨

 

در زبان فارسی فرقی میان دال و ذال

یاد گیر از من که این نزد افاضل مبهم است

پیش ازو در لفظ مفرد گر صحیحی ساکن است

دال خوان آن را و باقی که ذال معجم است

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١٩

 

رزق مقسوم و وقت معلومست

ساعتی بیش و لحظه ئی پس نیست

هر یکی را مقررست که چیست

چه توان کرد اگر ترا بس نیست

وانکه جفت مراد خود باشد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢٠

 

رسد ایدل بتو روزی تو بیسعی ولیک

از گدا طبعی خویشت هوس خواستن است

چه نشینی بهوس مار صفت بر سر گنج

از سر جمله سرانجام چو برخاستن است

رو قناعت کن و در تربیت حرص مکوش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢١

 

روز بازار فضل کاسد شد

وین ز جور سپهر طیاش است

از جفای سپهر در قفس است

هر که طوطی صفت شکر پاش است

کار اهل صلاح یافت فساد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢٢

 

رسید نامه نامی ببنده ابن یمین

بتازگی جگر مرده زو حیاتی یافت

دلم که بود گرفتار غم اشاراتش

چو کشف گشت حقایق بر او نجاتی یافت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢٣

 

ز یاری در خماری باده جستم

گمانم بود کاورا بنگ نیکست

میم کم داد لیکن بد نباشد

ز چشم کور اشک لنگ نیکست

ابن یمین
 
 
۱
۱۵۱
۱۵۲
۱۵۳
۱۵۴
۱۵۵
۴۰۰