گنجور

 
ابن یمین

رسد ایدل بتو روزی تو بیسعی ولیک

از گدا طبعی خویشت هوس خواستن است

چه نشینی بهوس مار صفت بر سر گنج

از سر جمله سرانجام چو برخاستن است

رو قناعت کن و در تربیت حرص مکوش

که مغیلان نه چو سرو از پی پیراستن است

رنج بر جان چه نهی بهر جان آرائی

این خود آراسته بیزحمت آراستن است

در جهان پوشش و خوردست کزان نیست گزیر

زین فزون خواستنت عمر بغم کاستن است