کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۰۲ - وله ایضا
هجا گفتن ار چه پسندیده نبود
مبادا کسی کآلت آن ندارد
چه آن شاعری کو هجاگو نباشد
چه شیری که چنگال و دندان ندارد
خداوند امساک را هست دردی
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۰۴ - وله ایضا
نیک درخط شده ام از قلمت
که مرا قصد بجان می دارد
عثرات من غمگین از بر
همه چون آب روان می دارد
همه در روی رهی می گوید
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۰۵ - وله ایضا
نکنی رای مردمی هرگز
ورکنی طبع تو بنگذارد
تو خری وز تو خرتر آن باشد
که ز خر مردمی طمع دارد
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶ - ایضاً
صدر ملّت که دعا گویی تو
از سر صدق و صفا باید کرد
هرکجال قهر تو پیشانی کرد
خصم را روی قفا باید کرد
بهر بوسیدن خاک در تو
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۰۷ - ایضا له
چون محرّم رسید و عاشورا
خنده بر لب حرام باید کرد
وز پی ماتم حسین علی
گریه از ابر وام باید کرد
لعنت دشمنانش باید گفت
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۰۸ - ایضا له
شنیدم که مخدوم اهل هنر
به سمع رضا شعر من گوش کرد
به ذوقی تمام آن شراب گران
که من داده بودم سبک نوش کرد
چو سرمست شد فکر تش زان شراب
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۰۹ - ایضاً له
زهی ستوده خصالی که با کفایت تو
همی نیارد تیر فلک تغفّل کرد
تویی که هرکه زخاک جناب تو بگذشت
همه حکایت دلداری و تفضّل کرد
زرنگ خامه و نظم حدیث تو هر سال
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۱۰ - وله ایضا
اینت سردی که این زمستان کرد
که همه کاره ما پریشان کرد
تاختن کرد لشکر بهمن
خانه بر خلق همچو زندان کرد
آب را تخته بند کرد به جوی
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۱۱ - وله ایضا
ای سخا پیشه یی کامید مرا
سوی بخت تو رهنمون آورد
پرتو همّت تو چون آتش
رخ بدین چرخ آبگون آورد
چون بدیدم که نشتر از ره فصد
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۱۲ - ایضا له فی صفة الفرس
صوفی نهاد عادت اسبم تو کّلست
قانع بود بهر چه خداداد، می خورد
نه رسم ادّخار شناسد نه جمع لوت
هر چه آیدش بدست بننهاد می خورد
بی زحمت غراره و انبار و توبره
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۱۳ - ایضا له
ای صدر روزگار به عهد تو روزگار
خون دلم بشادی هر خس چه می خورد ؟
روزی ز روی لطف نگویی که خود فلان
در حالتی چنین خود رده کس چه می خورد؟
از خورد چونکه جانوران را گزیز نیست
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۱۴ - جواب نامهٔ صدر صفی الدّین یزدی
به من رسید مقالی که گر بکوه رسد
ز شوق و ذوق زجای نشست بر خیزد
معانیی ز ظروف حروف افزون تر
که گر از آن بچشد عقل هست برخیزد
اگر بصورت معنی نقاب دور کند
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۱۵ - وله ایضا
همیشه نعمت دنیا بسوی آن یا زد
که او جزای بدیها به نیکوی سازد
در آن مقام که اسیبی از کسی رسدش
در آن بکوشد کورا بنا بنوا زد
از آن ، درخت چنین سایه دار و بارورست
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۱۶ - وله ایضا فی الشّکایة
دل مرا چو سپهر از غمی بپردازد
هم از نخست بسیج دگر غم آغازد
مگر سپهر بدانسته است این معنی
که هیچ گونه مرا عافیت نمی سازد
ز چرخ چون بگریزم؟ که هر دم در حلق
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - و له ایضاً
ای که گر لطف تو فرماندۀ ایّام شود
از جهان قاعدۀ جور و جفا برخیزد
چرخ را گویی بنشین و مرو بنشیند
کوه را گویی برخیز و بیا برخیزد
گر سر کلک تو رویی بخراشد بمثل
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۱۸ - وله ایضا
مژده ای دل که کار دیگر شد
و انچه می خواستی میسّر شد
یار از راه جور برگردید
مشفق و مهربان و چاکر شد
کار اگر بسته بد گشایش یافت
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۱۹ - وله ایضا
می کنی دوستیّ دشمن من
تا از آن حشمتت فزون باشد
خود جز این چشمم از تو کی دارد
هر که را عقل رهنمون باشد؟
این چنین دون و بدگهر که تویی
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۲۰ - ایضا له
ای بزرگی که بر علم تو ظاهر باشد
هر چه مدفون زوایای سرایر باشد
هر زمان کلک تو چون آب فرو می خواند
هر چه بر صفحة اسرار ضمایر باشد
گام بر تارک خورشید گزارد ز شرف
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - وله ایضا
بنزد خواجه رفتم بهر کاری
کزانم باز گفتن عار باشد
و لکن اقتضای روزگارست
که دانا را به نادان کار باشد
یکی مجهولکی پیش درش بود
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۲۲ - ایضا له
دانی که طمع چه گفت با من؟
بشنو که ز لطف و ظرف باشد
با خواجه اگر تو برف اوّل
بر کار کنی شگرف باشد
تا تتماجی کنیم ترتیب
[...]