گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

صدر ملّت که دعا گویی تو

از سر صدق و صفا باید کرد

هرکجال قهر تو پیشانی کرد

خصم را روی قفا باید کرد

بهر بوسیدن خاک در تو

چرخ را پشت دوتا باید کرد

تا سر انگشت تو بارنده بود

خواهش از ابر چرا باید کرد؟

ابر را تا کف تو ناموزد

او چه داند که عطا باید کرد؟

برامید دم خلقت ما را

روی در روی صبا باید کرد

سرو را تربیت اهل هنر

نیک دانی که ترا باید کرد

گرچه بی کار نبی ، یک ساعت

نیز در کار خدا باید کرد

ورچه عالی نظری از سر لطف

نظری هم سوی ما باید کرد

ماجرا ئیست دعا گوی ترا

که بناچار ادا باید کرد

چون حیا مانع روزی آمد

لاجرم ترک حیا باید کرد

چه حیا ترک حیات اولیتر

زآنکه مرسوم رها باید کرد

داده یی وعدۀ تشریف رهی

لابد آن وعده وفا باید کرد

گر صوا بست همه ساله کنی

ورنه یکبار خطا باید کرد

وجه قرضی که مرا جمع شدست

نیک دانم زکجا باید کرد

همه سر سبزی انعام تو باد

کوشناسد که چها باید کرد

آن آینده ادا خود باشد

آن بگذشته قضا باید کرد

من بانعام تو حاجتمندم

حاجت بنده روا باید کرد