گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

اینت سردی که این زمستان کرد

که همه کاره ما پریشان کرد

تاختن کرد لشکر بهمن

خانه بر خلق همچو زندان کرد

آب را تخته بند کرد به جوی

شاخ را از لباس عریان کرد

باد سرد از بخارهای نفس

چاه یخدان چه ز نخدان کرد

لشکر غز نکرد در کرمان

آنچه امسال برف و باران کرد

خانه ها خود نبود آبادان

باد و باران تمام ویران کرد

پارهم برف بود و باران لیک

نعمت خواجه کارم آسان کرد

جبّه فرمود و پوستین بخشید

گندمم داد و نان در انبان کرد

عمل و زرّ و غلّه و تشریف

نه زیک نوع لطف و احسان کرد

لیک امسال آن عنایتها

در حق من عظیم نقصان کرد

رسمهای هزار ساله که بود

همه یکباره روی پنهان کرد

پشت گرمیّ من نداد ار چه

هر کسم پوستین فراوان کرد

آن همه رفت، اعتراضی نیست

گر به حق کرد و گر به بهتان کرد

ماند اینجا یک التماس حقیر

کین همه سردی از پی آن کرد

گرچه خود قطع رسم تتماجست

رسم تتماج قطع نتوان کرد