گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

ای صدر روزگار به عهد تو روزگار

خون دلم بشادی هر خس چه می خورد ؟

روزی ز روی لطف نگویی که خود فلان

در حالتی چنین خود رده کس چه می خورد؟

از خورد چونکه جانوران را گزیز نیست

دانم که نیست جان مقدّس ، چه می خورد؟

از ما نیافت هیچ و کسی دیگرش نداد

و او خود نداشت دستگهی ، پس چه می خورد؟