گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰۴ - آقای بهمنی یکی از شعرای گستاخ

 

مدیرنامهٔ نامی کانون

به بیچون نامه‌ام چون ساخت ممنون

نخست آوردمش تحسین ‌بسیار

که همت میگمارد خوش بدینکار

هزاران همچو من شرمنده دارد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۴ - غدیریه به بحر جدید

 

زهی عید همایون سعیدی

که چون او بجهان نامده عیدی

خهی روز نشاط آور فیروز

که نادیده چو آن چشم جهان روز

طفیلند بدین روز نکو فال

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۴ - قطعه

 

شنیدم که کوری به خاک زمین

به شکرانه هر لحظه سودی جبین

که این فیض عظمی ز کوریم بس

که چشمم نیفتد به ناموس کس

بلی دیده‌ای کان خیانت‌گر است

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۵ - قطعه

 

زبان زندانی و کام تو زندان

مقفل گشته این زندان به دندان

چو باز این قفل زان زندان نمائی

بزندانی در زندان گشائی

بسوی ناروائیها گراید

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۶ - قطعه در میلاد مسعود حضرت خاتم المرسلین (ص)

 

یکی ز اتباع عبسی پور مریم

به استعلا همی زد زین بیان دم

که عیسی را خدا پیغمبری داد

به هر پیغمبر او را برتری داد

همینم بس دلیل این معما

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۷ - وصیت حضرت مولی‌الموالی علی علیه‌السلام

 

شیر یزدان شاه مردان با پسر

گفت جان بردم اگر از زخم سر

از خطای دشمن خود بگذرم

وز جوانمردی به جرمش ننگرم

ور نبردم جان و می‌جوئی قصاص

[...]

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

در منتهاالیه خیابان، بود پدید

تهران برون شهر، خرابه یکی بنای

گسترده مه، ز روزنه شاخ‌های بید

فرشی که تا بد، ار بلرزد همی هوای

ساعت دوازده است، هلا نیمه‌شب رسید

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » مرگ دختر ناکام

 

زمان نزع هجده ساله عاشق دختری دیدم

ابا سیمای پراندوه و اندر رفته چشمانی:

فتاده گوشه‌ای، اندر اتاقی زار و پژمرده

ز فرط بی‌کسی، بنهاده بر دیوار پیشانی!

عیان می بود، که بیماری سل است، از وضع سیمایش

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - آرزوی دل

 

مرا گر به جاوید؟ عمری دهند

سپس بر سرم، تاج شاهی نهند

همانا شود، ز آن من کشوری

در آید به فرمان من لشکری

یکی تخت زر، زیر پایم نهند

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - ابله ترین حیوانات

 

«بوآلو»، شاعر گویای مغرب

حکیم بخرد دانای مغرب

در این نکته چه خوش گفت این سخن را

که بس خوش آمد از این نکته من را:

که اندر چارپایان چرایی

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - تأثیر سخن

 

شنیدم نویسنده ای در قدیم

نویسنده پاک رأی و حکیم

گزیده یکی چامه، انشا نمود

شه عصر از آن نامه رسوا نمود

گرفت آن هجانامه، آنسان رواج

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفحه غرب

 

بهارا به پاییز ما، دیده دوز

ز کلک تموزین دی، وی بسوز

ملک را ز ما نیز این نکته گوی:

که پیش آمده ملک نبود نکوی!

شها! صفحهٔ غرب؛ اقلیم تو

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - در بزرگداشت فردوسی

 

این شنیدستم که عیسی، مرده‌ای را زنده کرد

مرده‌ای را زنده کرد و نامِ خود پاینده کرد

نیم گیتی شد مُسَخَّر از طریقِ دینِ او

شد جهان آیینه‌دار چهرهٔ آیین او

هر دو فرسخ یک کلیسایی به پا بر نام او

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - گلهای پژمرده

 

خری از گلستان باغی گذشت

بسی گل به ره دیده، وقعی نهشت

نسنجید کآن جلوه گل، ز چیست؟

نفهمید فریاد بلبل ز کیست؟

رسید او به جائی که ره تنگ بود

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - نطق لرد معروف!

 

به لندن کرد نطقی، لرد معروف

کزو یک ملتی، گردیده مشعوف

برای موطن جمشید و سیروس

خورد آن ناطق مشهور افسوس؟!!

چنان می‌سوزدش دل، آن یگانه!

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - در نکوهش نوع بشر

 

به پندار دانای مغرب‌زمین

پدیدآور پند نو «داروین»

زمانه ز میمون، دُمی کم نمود

سپس ناسزا نامش، آدم نمود

اگر آدمیت بر این بی‌دُمی‌ست؟

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - نامه منظوم

 

مرحبا ای (کوهی) نیکو نهاد

لشخوران مردند، کوهی زنده باد

آفرین بر خامه حقگوی تو

مرحبا بر چشم و بر ابروی تو

این یکی می گفت هی با آن یکی

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - در هجو ضیاء الواعظین

 

چراغ الذاکرین، آن مرد جیغو

کند در مجلس شوری هیاهو

چراغ الذاکرین، مانند زاغ است

گمان دارد که مجلس مثل باغ است

نماید جیر و ویر نابه‌هنگام

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - ملت فروش

 

یکی را ز تن، جامه در دزدگاه

بکندند از کفش پا تا کلاه

پس آنگاه، آن روز تا شب دوید

که تا بر دهی، نیمه شب در رسید

بشد در سرای خداوند ده

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » جمهوری نامه » بخش ۱ - جمهوری سوار،تفصیل جناب جمبول

 

هست در اطراف کردستان دهی

خاندان چند کرد ابلهی

قاسم آباد است آن ویرانه ده

این حکایت، اندر آن واقع شده:

کدخدائی بود کاکا عابدین

[...]

میرزاده عشقی
 
 
۱
۶۷۹
۶۸۰
۶۸۱
۶۸۲
۶۸۳
۶۸۵