گنجور

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۱ - رفتن گرشاسب به ساختن سیستان و اتمام آن

 

سپهبد گرفت از پدر پند یاد

وز آنجا سوی سیستان رفت شاد

اسیران که از کابل آورده بود

به یک جایگه گردشان کرده بود

بفرمود خون همه ریختن

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه

 

چو بر سیستان پهلوان گشت شاه

براوج سپهر مهی گشت ماه

همه ساز شهرش نکو کرده شد

برو دست فرمانش گسترده شد

زکارش بد و نیک بی گاه و گاه

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۳ - رفتن گرشاسب به جنگ شاه لاقطه و دیدن شگفتی ها

 

چو شد بر جزیره یکی بیشه دید

همه دامن بیشه لشکر کشید

شه لاقطه بود کطری به نام

دلیری جهانگیر و جوینده کام

جهان پیش چشمش به هنگام خشم

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۴ - رزم گرشاسب با منهراس

 

گرفتند از آنجای راهِ دراز

جزیری پدید آمد از دور باز

یکی مرد پویان ز بالا به پست

خروشان گلیمی فشانان به دست

چو دیدند بُد ز اندلس مهتری

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۵ - رسیدن گرشاسب به جزیره قاقره

 

وز آنجای با لشکرش یکسره

به یک هفته آمد برِ قاقره

خبر زی جزیره شد اندر زمان

بیآمد برون لشکر بدگمان

بدیدند هفتاد کشتی به راه

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۶ - آگاهی شاه قیروان از رسیدن گرشاسب

 

وز آن جا سپه برد زی قیروان

که گیرد به تیغ از فریقی روان

بَر مرز افریقیه با سپاه

چو آمد شد این آگهی نزد شاه

که ضحاک از ایران سپاهی به جنگ

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۷ - جنگ در شب ماهتاب

 

شبی بد ز مهتاب چون روز پاک

ز صد میل پیدا بلند از مغاک

به هم نور و تاریکی آمیخته

چو دین و گنه درهم آویخته

زمین یکسر از سایه وز نور ماه

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۸ - نامه گرشاسب به شاه قیروان

 

وز آن سو جهان پهلوان با سپاه

بیآمد به یک منزلی کینه خواه

به خیمه بپوشید روی زمین

دبیر نویسنده را گفت هین

گشای از خرد با سر خامه راز

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۹ - برون آوردن شاه قیروان لشگر به جنگ

 

چو بر تیره شعر شب دیر باز

سپیده کشید از سپیدی طراز

فرو شست خور تخته لاژورد

ز سیمین نقطها به زر آب زرد

به دشت آمد از قیروان لشکری

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۰ - بازگشتن گرشاسب و دیدن شگفتی‌ها

 

پر از نخل خرما یکی بیشه دید

چنان کآسمان بد درو ناپدید

تو گفتی مگر هر درختی ز بار

عروسیست آراسته حور وار

از آهو همه بیشه بیش از گزاف

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۱ - رسیدن گرشاسب به قرطبه

 

سوی قرطبه رفت از آن جای شاد

یکی شهر خوش دید خرم نهاد

به نزدیک او ژرف رودی روان

که خوشیش در تن فزودی روان

از آن شهر یک چشمه مردی سیاه

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۲ - دیدن گرشاسب بر همن رومی را و پرسیدن ازو

 

سپهدار از آنجا بشد با گروه

همی آب جست اندر آن گرد کوه

چو آمد بیابان یکی کازه دید

روان آب و مرغی خوش و تازه دید

در آن سایه بنشست و شد ز آب سیر

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۳ - پرسش دیگر از جان

 

سپهدار گفتش سر سرکشان

که از جان مرا خوب دادی نشان

ولیکن چو رفتنش را بود گاه

کجا باشدش جای و آرامگاه

ورا گفت بر چارمین آسمان

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۴ - پرسشی دیگر از برهمن

 

دل پهلوان گشت از او شاد و گفت

دگر پرسشی نغز دارم نهفت

چه برناست آبستن و گنده پیر

هم از وی بسی بچه گردش به شیر

به ناز آنچه زاید همی پرورد

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۵ - رسیدن گرشاسب به میل سنگ

 

رسید از پس هفته ای شاد و کش

به شهری دلارام و پدرام و خوش

همه دشت او نوگل و خیزران

کهی برسرش بیشه زعفران

بر آن کوه بر میلی افراخته

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۶ - پذیره شدن شاه روم گرشاسب را

 

سه منزل پذیره شدش با سپاه

زد آذین دیبا و گنبد به راه

بیاراست ایوان چو باغ ارم

نثارش گهر کرد و مشک و درم

به شادیش بر تخت شاهی نشاست

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۷ - بازگشت گرشاسب به ایران

 

پذیره فرستاد بر چند میل

بر آراست گاه از بر زنده پیل

ز دیبا زده سایبان بر سرش

بزرگان پیاده به پیش اندرش

چو نزدیک شد شادمان رفت پیش

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۸ - سپری شدن روزگار اثرط

 

همان روزگار اثرط سرفراز

به بیماری افتاد و درد و گداز

چو سالش دو صد گشت و هشتاد و پنج

سرآمد بر او ناز گیتی و رنج

دم زندگانیش کوتاه شد

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۹ - پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب

 

زدی دست و اندر تک باد پای

چناری به یک ره بکندی ز جای

چو بنهادی از کینه بر چرخ تیر

به پیکان در آوردی از چرخ تیر

یکی گو گه زور صد مرده بود

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۰ - رفتن گرشاسب با نریمان به توران

 

به فرخ ترین فال گیتی فروز

سپه راند از آمل شه نیمروز

سوی شیرخانه به شادی و کام

که خوانی ورا بلخ بامی به نام

به کیلف شد از بلخ گاه بهار

[...]

اسدی توسی
 
 
۱
۶۳
۶۴
۶۵
۶۶
۶۷
۶۸۵