میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۳ - مجملی از وضع جغرافی و حسن موقع طبیعی ایران
خوشا مرز ایران عنبر نسیم
که خاکش گرامی تر از زر و سیم
زمینش همه عنبر و مشک ناب
به جوی اندرش آب در خوشاب
فضایش چو مینو به رنگ و نگار
[...]
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۴ - تأسف بر اوضاع حالیه ایران
مگر حال آن ملک برگشته است
همه جای اهریمنان گشته است
گروهی همه بد دل و بد نهاد
دل خود به خون کسان کرده شاد
مگر جور و بیداد افزون شده
[...]
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۵ - یاد ایام نیک بختی و سعادت روزگار پیشین
ایا ملک ایران انوشه بزی
همیشه زتو دور دست بدی
خوشا روزگاران فرخ زمان
که روم و فرنگ از تو جستی امان
بسی خرم آن روزگار خوشی
[...]
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۶ - تعزیت و سوگواری ایام گذشته
کجات آن همه رسم و آیین و راه؟
کجات افسر و گنج و ملک و سپاه؟
کجات آن همه دانش و زور و دست؟
کجات آن بزرگان خسرو پرست؟
کجات آن نبرده یلان دلیر؟
[...]
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۷ - خطاب به اورنگ کیان
تو ای گاه و دیهیم شاهنشهی
که بی تو مبادا مهی و بهی
خنک روز کاندر تو بد جمشید
که آورد بس نیکوی ها پدید
خنک روز کاندر تو بد زردهشت
[...]
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۸ - خطاب به ابنای وطن گرامی
کنون ای مرا ملت هوشمند
چرایید در چاه غفلت نژند؟
برآیید و بینید کار شگفت
به آسان توانید گیتی گرفت
ولی تا شناسید از خیر و شر
[...]
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۹ - خطاب به شاهنشاه ایران
بترس ای جهان جوی ایران خدای
که بعد از تو خیزند مردم به پای
بنالند از دست جور و ستم
بگویند با ناله ی زیر و بم
که ایزد همی تا جهان آفرید
[...]
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۱۰۰ - در مقام شرح حال گوید
تو تا باشی ای خسرو نامور
مرنجان کسی را که دارد هنر
به ویژه که باشد ز روشن دلی
به جان دوست دار نبی و علی
یکی نامداری زایران منم
[...]
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۱۰۱ - افتخاریه در مقام تحدیث نعمت گوید
ندیدی تو این خامه ی تیز من؟
نیندیشی از کلک خونریز من؟
که من از سنان قلم روز کین
بدوزم بلند آسمان بر زمین
هم از نیروی کلک آتش فشان
[...]
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۱۰۲ - در ستایش پادشاهان و فواید طبیعی ایشان
به ایران مباد آن چنان روز بد
که کشور به بیگانگان اوفتد
همه کشور ما عروسی است خوش
ولی شوی او زشت خوی و ترش
نخواهم زمانی که این نو عروس
[...]
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۱۰۳ - در مقام اندرز و نصیحت ملوک
سزد گر ازین حال عبرت بری
گزینی تو، رسم و ره مهتری
بجنبی زجا با کمربند تنگ
برآیی همی از پی نام و ننگ
چو نوشیروان حکمرانی کنی
[...]
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۱۰۴ - خاتمه و تاریخ اتمام کتاب
چو آمد به بن این کهن داستان
بنامیدمش نامه ی باستان
زتاریخ هجرت ز بعد هزار
یکی سیصد و سیزده برشمار
زشعبان گذشته همی روز ده
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
بت و ابلیس اتی، بحیلة منتدبة
فقال ما قولک فی، حشیشة منتخبة
فقلت لا قال و لا، خمرة کرم مذهبة
فقلت لا قال و لا، اغید بالبدر اشتبه
فقلت لا قال و لا، ملیحة مطیعة
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
فاق العواهل صاحب الایوان
فکانه کسری انوشروان
خسرو ایران فراشت سایه به کیوان
یا که انوشیروان نشسته در ایوان
لاغروان فاق الملوک بفضله
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰
گیتی شده از شکوفه چون مینو
از لاله لعل و از گل خوشبو
این سال چهارم است کامد باز
گل در صف باغ و آب اندر جو
امسال شکوفه را بیارآید
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۷ - در تقریظ طبع شاهنامه امیربهادری
شاه ایران را برای صید بنخجیر شرف
تیر سهم و کهکشان زه چرخ گردون قوس شد
از زلال کوثر جود شهی در جویبار
نامه ی فردوسی طوسی به از فردوس شد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۸ - در مقدمه طبع شاهنامه در وصف دربار مظفرالدین شاه
در بوستان سروش همی روید از درخت
وز آسمان ببارد دانش ز ماه و هور
تابد هنر ز گوی گریبان بخردان
چون ماه نو ز چرخ و می کهنه از خنور
با فر شهریار تواناست پای لنگ
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۹ - ماده تاریخ
چون محمدعلی ز دار فنا
کرد در بارگاه هستی رو
آمد از مشرق وجود فراز
رفت در مغرب هبوط فرو
قطره پیوسته شد به بحر وجود
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷۳
گفتی ای دوست مرا با چه سمت می شمری
من چگویم که تو از حال دلم آگاهی
کار من چاکری و کار تو فرماندهی است
سمت بنده غلامی سمت تو شاهی
بنده چون گشتم هم تابعم و هم خاضع
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹۶ - از حکایات بخشش قاآن
به شهری کش از بس هوا بود سرد
ز سردی کس آنجا زراعت نکرد
ترب کاشت مردی و آمد ببار
از آن دسته ای برد زی شهریار
بهر برگ و هر بیخ قاآن راد
[...]