گنجور

 
میرزا آقاخان کرمانی

کنون ای مرا ملت هوشمند

چرایید در چاه غفلت نژند؟

برآیید و بینید کار شگفت

به آسان توانید گیتی گرفت

ولی تا شناسید از خیر و شر

ببایست خواندن حقوق بشر

که تا خود بدانید زآئین و راه

بد و نیک گیتی نباشد زشاه

اگر آگهیتان رسد کم و بیش

ببینید هر چیز در دست خویش

همه نیک بختی و بیچارگی

به دست شما هست یک بارگی

چرایید در چاه غفلت اسیر؟

کجایید ای مردم شیرگیر؟

چرا چنبری گشت پشت یلی؟

چرا کند شد خنجر زابلی

کجایند آن نامداران راد؟

همان ملت آسمانی نژاد

کجا شد فریدون با داد و دین؟

که پرداخت از ماردوشان زمین

کجا رفت آن کاوه ی نیک نام؟

که در کشور انداخت بلوای عام

برانداخت آین ضحاک را

چنان اژدها دوش ناپاک را

کجایند آن پهلوانان نیو؟

چو شیدوس و گستهم و گودرزوگیو

بزرگی ایران چرا شد به سر؟

چرائید نومید از دادگر؟

«فریدون فرخ فرشته نبود

زمشک و زعنبر سرشته نبود»

ز اژدر کشی یافت او فرهی

تو اژدر کشی کن فریدون توئی

منالید چندان زشاه و وزیر

جوانست دستور و شاه است پیر

به ویژه که چونین شه باهنر

نبسته است بر تخت ایران کمر

همش رای فرخ همش زور هنگ

به خشکی پلنگ و به دریا نهنگ

فراوان هنرها و رایش نکو

سزد گر نگیری به بد یاد او

شهنشاه ما ناصرالدین بود

طرفدار قانون و آیین بود

دو صد حیف کاین پادشه بی کس است

فرید است و بی یار و بی مونس است

دریغا اگر مردم نیک رای

ببودند بر پای تختش بپای

اگر بود او را چه بوذرجمهر

ز نوشیروان بر گذشتی به مهر

و گر ملتی داشتی با خبر

گذشتی زاسکندر نامور

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode