چون محمدعلی ز دار فنا
کرد در بارگاه هستی رو
آمد از مشرق وجود فراز
رفت در مغرب هبوط فرو
قطره پیوسته شد به بحر وجود
شد تهی ساغر و شکست سبو
در پی جوی کوثر از گیتی
دامن اندر کشید و جست از جو
رفت در ظل رحمت حق از انک
بود هم حق پرست و هم حق گو
سخنش استوار و طبع بلند
فطرتش پاک و خصلتش نیکو
فکرتش نقشها کشیده بر آب
همتش بر فلک زده پهلو
آنکه کلکش فشاند نافه مشک
چون سر زلف یار در مشکو
تنگ شد خاکدان بر او زین راه
چرخ میناش برد در مینو
حور عینش ز چهره امید
گرد انده فشاند با گیسو
آری از دام مرگ نتوان جست
نه به اندیشه و نه با نیرو
پنجه با ساعد اجل نتوان
که حریفی است آهنین بازو
هر که زین سو گلیم خود گسترد
بی سخن رخت بر کشد زان سو
الغرض چون از این سرای سپج
رفت اندر پناه رحمت هو
بود از هجرت رسول خدای
سال بر الف و سیصد و سی و دو
بیست و شش رفته از مه شوال
که ز گیتی شتافت در مینو
بهر تاریخ آن امیری گفت
«فی ریاض الجنان آمنه »
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.