گنجور

 
ادیب الممالک

در بوستان سروش همی روید از درخت

وز آسمان ببارد دانش ز ماه و هور

تابد هنر ز گوی گریبان بخردان

چون ماه نو ز چرخ و می کهنه از خنور

با فر شهریار تواناست پای لنگ

وز توتیای مهرش بیناست چشم کور

دانا چنانکه تشنه شتابد در آبگاه

تازد به خاک راه شهنشه ز راه دور