صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۵۷ - علامه اخری لدفع الریاء
تو را گویم علمتهای مجموع
ریارا کی شود سر تا که مقطوع
ز مدح و ذم شوی وقتی که آزاد
نجنبد کوه عزمت هیچ ازین باد
مساوی آیدت تکذیب و تعریف
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۵۸ - علامت اخری لدفع الریاء
ازین بهتر تو را گویم نشانی
که باشد در ریا نیک امتحانی
نظر کن در خیال فاطن خود
بیایی چیزی ار در باطن خود
که نتوانی نمود اظهار آن را
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۵۹ - کلام آخر
ز نفست گر شد این سرها ربوده
نماند در تو وصفی ناستوده
چو این اوصاف سبعه جمله اصلند
بر آینها سایر اوصاف وصلند
مثال کینه و ظلم و عداوت
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۰ - النفس المطمئنه و اوصافها
شنو باز از صفات مطمئنه
ز سمع عقل نی گوش مظنه
هم آنرا هست اوصافی معین
خلاف نفس اماره بهر فن
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۱ - العفه
بضد شهوت او را هست عفت
ز عفت هم حیا وحجب و غیرت
گذشت و بذل و استغنا و ایمان
وفا و صدق و پاس عهد و احسان
سکوت وستر و هم حفظ امانات
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۲ - الحلم
سکون و حلم جز ضد غضب نیست
غضبها از حرام است و عجب نیست
کند قوت حلال از غیب یاری
تو را در علم و عقل و بردباری
تو آنرارکن اخلاق و عمل دان
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۳ - القناعه
قناعت باز ضد حرص و آزاست
ز خلقان مرد قانع بینیاز است
قناعت را مده از کف که این باد
کند از عادیان فتنه بنیاد
بسختیها بیفزا بر قناعت
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۴ - الشفقه
دگر ضد حسدها شد شفقت
نشان آن شفقت رحم و رفت
گرفتن دست هر افتاده باری
شدن هم پای هر نااستواری
بگیرش دست از رحمی که بودت
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۵ - التواضع
تواضع ضد کبرت بیمظنه است
که آن ز اوصاف نفس مطمئنه است
بیک معنی تواضع با خشوع است
ولیکن در دو حال او را وقوع است
خشوع است انقیاد اندر ریاضات
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۶ - الجود
بضد بخل هم جود است و ایثار
نه ایثاری که از عجب است و پندار
صفاتی چند بر جودت منوط است
نه جود است آنکه خالی زین شروطست
علو همت است اول که عالم
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۷ - الاخلاص
دگر ضد ریا صدق است و اخلاص
که ملحوظت نباشد عام یا خاص
سخن بر میل نااهلان نگفتن
گهر بر طبع بوجهلان نسفتن
خلوصت خلق باشد نی تخلق
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۸ - مراتب النفس
تو را شرح دگر باشد مناسب
هم از نفس و شئونش درمراتب
نباتی نفس کان رسم طبیعی است
کمال اول از جسم طبیعی است
بسوی آنچه زو گردد تولد
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۹ - النفس القدسی
دگر نفسی است قدسی در متانت
با علی قوت و دس و فطانت
کمالاتی که بهر نوع انسان
بود ممکن بجمله حاضر آسان
بود عملش یقینی نی قیاسی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۷۰ - النفس الرحمانی
دگر نفسی است رحمانی زرحمان
وجود منبسط یعنی بر اعیان
وجود منبسط کو عام باشد
بر اعیانش بعین اتمام باشد
دگر هم از هیولا کوست حامل
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۷۱ - ارشاد
بس این نفس را شأنی عظیم است
تو نشناسی که نفست بس سقیم است
خود او را با چنان لطف و شرأفت
عجین داری باقسام کثافت
اگر پاکش ز قاذورات سازی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۷۲ - النقباء
نقیبانند ارباب سرائر
که آگاهند ز اسرار و ضمایر
مصادق شد بر ایشان اسم باطن
از آن وجهند مشرف بر بواطن
خفایائی که واجب کشف آنهاست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۷۳ - النکاح الساری فی جمیع الذراری
شنو باز ازنکاخی کوست ساری
ز حیث اصطلاح اندر ذراری
شد آن ار رتبه حبی عبارت
که شد در «کنت کنز» از وی اشارت
ز حبی کو عیان بر ذات خود داشت
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۷۵ - نهایهالسفرالاول
بود اول سفر را خود نهایت
یقین رفع حجاب از وجه وحدت
حجاب کثرت از وحدت چه برخاست
نهایت این سفر را در تقاضاست
تعینهای اکوانی یکایک
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۷۶ - نهایهالسفر الثانی
بود ثانی سفر را این نهایت
که گردد مرتفع آثار وحدت
ز وجه کثرت علمیه و اعیان
که اندر واحدیت ثابت است آن
حجاب وحدت از رخسار کثرت
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۷۷ - نهایه السفر الثالث
نهایت را چه در سیم سفر بد
ز ضدینت مگر سلب تقید
که آن ضدین ظاهر بود و باطن
زوال قید از آنت بس معاین
تو را جمعالاحد گر حاصل آید
[...]