صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۱۶ - عبدالجبار
دگر عبدی که بر وی اسم جبار
تجلی کرده باشد اندر اطوار
کند پیوند هر کسری زهر شیئی
چه جبر کسرها حق کرده از وی
تجلی کرده جبارش چو در سر
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۱۷ - عبدالمتکبر
کسی شد مظهر وصف تکبر
که بر تذلیل خود دارد تدبر
بکبر حق بداد او کبر خود را
تذلل کرد مر ذات الاحد را
شد او پس کبریاءالله مقامش
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۱۸ - عبدالخالق
ز عبدالخالق ارپرسی هویداست
بخلق او بر مراد حق تواناست
تجلی کرده حق با فعل و تأثیر
بقلب او بوصف خلق و تقدیر
بشیئی نیست با آن قدر و پیوند
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۱۹ - عبدالباری
ز عبدالباری ار علمت ادیب است
شنو و آن عبد خالق را قریب است
بری چون علم اوکان بخلافبست
بخلقان از تفاوت و اختلافست
پس از فعلی است او البته عاری
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۲۰ - عبدالمصور
ولیی کو بود عبدالمصور
ز فعل حق فعال اوست صادر
بوفق حق نماید بیتکلف
بر اشیاءء جمله تصویر و تصرف
هر آنصورت که از کلکش رقم بست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۲۱ - عبدالغفار
کسی کو مظهر غفار باشد
بهر عیبی ز حق ستار باشد
تجلی کرده بر وی اسم غفار
جنایتها ببخشد او بیک بار
نیارد جرم کس را در نظر باز
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۲۲ - عبدالقهار
دگر هم عبدقهار است در کار
که باشد مظهر او بر اسم قهار
ز حق دارد خود او توفیق و تایید
که از وی نفس یابد قهر و تهدید
بقهر نفس دارد اهتمامی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۲۳ - عبدالوهاب
دگر باشد ولیی عبد وهاب
ز حق بر موهبتها دارد القاب
ببخشد هر چه هر کس را سزاوار
بود، وان حق او باشد در آثار
چون رنگ و بو که باشد لایق گل
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۲۴ - عبدالرزق
ولیی عبد رزاقش بود نام
که از حق یافت رزقش وسعتی تام
کند پس بر عبادالله ایثار
برزق خویش و دارد شکر ازینکار
اگر خواهد دهد از نیم نانی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۲۵ - عبدالفتاح
چو نور اسم الفتاح برتافت
گشایش عبد فتاح از خدا یافت
عطا فرمود حقش در لوایح
همانا علم اسرار مفاتح
بود زان اختلافات اندر اوضاع
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۲۶ - عبدالعلیم
بود عبدالعلیم آنکس که معلوم
بر او باشد حقایقهای مکتوم
بیاموزد حقش علم حقایق
بکشف از نزد خود دون عوایق
بدون فکر و تعلیم و تعلم
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۲۷ - عبدالقابض
تو عبدالقابض آنرا دان زحالش
که گیرد حق بخود قلب و خیالش
بگرداند دگر مانند رایض
و را بر نفس خویش و غیر قابض
پس او چیزی که دور است از فرایض
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۲۸ - عبدالباسط
تو عبدالباسط آنرا دان که مبسوط
بود خیرش ز حق بر خلق و مضبوط
بنفس و مال و هر چیزی که واضح
بود باشد بخلق از حق مفرح
هر آن بسطی که آن باشد موافق
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۲۹ - عبدالخافض
ز عبدالخافضت گویم بیانی
اگر صافی دل و روشن روانی
بود آنکس که ز اشیاء در تذلل
در آید گاه رؤیت بیتامل
ز هر شیئی ببیند رؤیت حق
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳۰ - عبدالرافع
زاسم رافعست اینجمله رفعت
که در اشیاءست پیدا وین مزیت
تو عبدالرافع آنرا دان بواقع
که بر وی جلوه گر شد اسم رافع
در اشیاء هر چه بیند او بموقع
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳۱ - عبدالمعز
کند عبدالمعز را در تولی
حق از اسم معز بر دل تجلی
فزاید هر زمان بر اعتزازش
بهر شیئی نماید دلنوازش
بر اشیاء جمله او عزت پناهست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳۲ - عبدالمذل
بود عبدالمذل در علم و احوال
ز یزدان مظهر او بر وصف اذلال
هر آنکس را بظاهر یا بباطن
ز حق شد حتم ذلت در مواطن
بود او واسطه ضعف و ذلالش
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳۳ - عبدالسمیع و البصیر
بود عبدالسمیع آنکس که ز اشیاء
نیوشد صوت حق با سمع معنا
ز هر شیئی نیوشد صوت خاصی
که در آن رتبه دارد اختصاصی
بعین سمع هم عبدالبصیر است
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳۴ - عبدالحکم
میان بندگان عبدالحکم را
بدان حاکم بحکم الله شیم را
بحکم از حق بود بر خلق مأمور
زریب وظن و اوهام و ریا دور
نه تنها حکم او در امر شرعست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳۵ - عبدالعدل
ز عبدالعدل گویم با تو حالی
تو هم بشنو بگوش اعتدالی
بود او مظهر عدل الهی
بزیر عدلش از مه تا بماهی
تجلی کرد ذات ذوالجلالش
[...]