گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۹ - داستان کسری با بوزرجمهر

 

چنان بد که کسری بدان روزگار

برفت از مداین ز بهر شکار

همی‌تاخت با غرم و آهو به دشت

پراگند شد غرم و او مانده گشت

ز هامون بر مرغزاری رسید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱۰ - نامه کسری به هرمزد

 

شنیدم کجا کسری شهریار

به هرمز یکی نامه کرد استوار

ز شاه جهاندار خورشید دهر

مهست و سرافراز و گیرنده شهر

جهاندار بیدار و نیکو کنش

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱۱ - سخن پرسیدن موبد ازکسری

 

یکی پیر بد پهلوانی سخن

به گفتار و کردار گشته کهن

چنین گوید از دفتر پهلوان

که پرسید موبد ز نوشین‌روان

که آن چیست کز کردگار جهان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱۲ - وفات یافتن قیصر روم و رزم کسری

 

چنین گوید از نامهٔ باستان

ز گفتار آن دانشی راستان

که آگاهی آمد به آباد بوم

بنزد جهاندار کسری ز روم

که تو زنده بادی که قیصر بمرد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۱ - پادشاهی هرمزد دوازده سال بود

 

بخندید تموز بر سرخ سیب

همی‌کرد با بار و برگش عتیب

که آن دسته گل بوقت بهار

بمستی همی‌داشتی درکنار

همی باد شرم آمد از رنگ اوی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۲ - آغاز داستان

 

یکی پیر بد مرزبان هری

پسندیده و دیده ازهر دری

جهاندیده‌ای نام او بود ماخ

سخن‌دان و با فر و با یال و شاخ

بپرسیدمش تا چه داری بیاد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱

 

چوگستهم وبندوی به آذرگشسپ

فگندند مردی سبک بر دو اسپ

که در شب به نزدیک خسرو شود

از ایران به آگاهی نو شود

فرستاده آمد بر شاه نو

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲

 

چو خسرو نشست از برتخت زر

برفتند هرکس که بودش هنر

گرانمایگان را همه خواندند

بر آن تاج نو گوهر افشاندند

به موبد چنین گفت کاین تاج وتخت

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳

 

چو پنهان شد آن چادر آبنوس

بگوش آمد از دوربانگ خروش

جهانگیر شد تابنزد پدر

نهانش پر ازدرد وخسته جگر

چو دیدش بنالید و بردش نماز

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴

 

چوبشنید بهرام کز روزگار

چه آمد بران نامور شهریار

نهادند بر چشم روشنش داغ

بمرد آن چراغ دو نرگس بباغ

پسر برنشست از بر تخت اوی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵

 

رسیدند بهرام و خسرو بهم

گشاده یکی روی و دیگر دژم

نشسته جهاندار بر خنگ عاج

فریدون یل بود با فر وتاج

زدیبای زربفت چینی قبای

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶

 

چوخواهرش بشنید کامد ز راه

برادرش پر درد زان رزمگاه

بینداخت آن نامدار افسرش

بیاورد فرمانبری چادرش

بیامد بنزد برادر دمان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷

 

وزان روی شد شهریار جوان

چوبگذشت شاد از پل نهروان

همه مهتران را زلشکر بخواند

سزاوار بر تخت شاهی نشاند

چنین گفت کای نیکدل سروران

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۸

 

وزین روی بنشست بهرام گرد

بزرگان برفتند با او وخرد

سپهبد بپرسید زان سرکشان

که آمد زخویشان شما را نشان

فرستید هرکس که دارید خویش

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۹

 

ز لشکر گزین کرد بهرام شیر

سپاهی جهانگیر وگرد دلیر

چوکردند و با او دبیران شمار

سپه بود شمشیر زن صد هزار

ز خاقانیان آن سه ترک سترگ

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۰

 

وزان جایگه شد به پیش پدر

دودیده پراز آب و پر خون جگر

چو روی پدر دید بردش نماز

همی‌بود پیشش زمانی دراز

بدو گفت کاین پهلوان سوار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۱

 

چوبهرام رفت اندر ایوان شاه

گزین کرد زان لشکر کینه خواه

زره‌دار و شمشیر زن سی‌هزار

بدان تا شوند از پس شهریار

چنین لشکری نامبردار و گرد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۲

 

چوروی زمین گشت خورشید فام

سخن گوی بندوی برشد ببام

ببهرام گفت ای جهاندیده مرد

برانگه که برخاست از دشت گرد

چو خسرو شما را بدید او برفت

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۳

 

چو خورشید خنجر کشید از نیام

پدید آمد آن مطرف زردفام

فرستاد و گردنکشان را بخواند

برتخت شاهی به زانو نشاند

بهرجای کرسی زرین نهاد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۴

 

چوپیدا شد آن چادر قیرگون

درفشان شد اختر بچرخ اندرون

چو آواز دارندهٔ پاس خاست

قلم خواست بهرام و قرطاس خواست

بیامد دبیر خردمند و راد

[...]

فردوسی
 
 
۱
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۶۸۵