گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴

 

سپیده چو از کوه سر برکشید

طلایه به پیش دهستان رسید

میان دو لشکر دو فرسنگ بود

همه ساز و آرایش جنگ بود

یکی ترک بد نام او بارمان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۵

 

برآسود پس لشکر از هر دو روی

برفتند روز دوم جنگجوی

رده برکشیدند ایرانیان

چنان چون بود ساز جنگ کیان

چو افراسیاب آن سپه را بدید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۶

 

ازان پس بیاسود لشکر دو روز

سه دیگر چو بفروخت گیتی فروز

نبد شاه را روزگار نبرد

به بیچارگی جنگ بایست کرد

ابا لشکر نوذر افراسیاب

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۷

 

چو بشنید نوذر که قارن برفت

دمان از پسش روی بنهاد و تفت

همی تاخت کز روز بد بگذرد

سپهرش مگر زیر پی نسپرد

چو افراسیاب آگهی یافت زوی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۸

 

بشد ویسه سالار توران سپاه

ابا لشکری نامور کینه‌خواه

ازان پیشتر تابه قارن رسید

گرامیش را کشته افگنده دید

دلیران و گردان توران سپاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۹

 

و دیگر که از شهر ارمان شدند

به کینه سوی زابلستان شدند

شماساس کز پیش جیحون برفت

سوی سیستان روی بنهاد و تفت

خزروان ابا تیغ‌زن سی هزار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۰

 

فرستاده نزدیک دستان رسید

به کردار آتش دلش بردمید

سوی گرد مهراب بنهاد روی

همی تاخت با لشکری جنگجوی

چو مهراب را پای بر جای دید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۱

 

سوی شاه ترکان رسید آگهی

کزان نامداران جهان شد تهی

دلش گشت پر آتش از درد و غم

دو رخ را به خون جگر داد نم

برآشفت و گفتا که نوذر کجاست

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۲

 

به گستهم و طوس آمد این آگهی

که تیره شد آن فر شاهنشهی

به شمشیر تیز آن سر تاجدار

به زاری بریدند و برگشت کار

بکندند موی و شخودند روی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۳

 

چو اغریرث آمد ز آمل به ری

وزان کارها آگهی یافت کی

بدو گفت کاین چیست کانگیختی

که با شهد حنظل برآمیختی

بفرمودمت کای برادر به کش

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی زوطهماسپ » پادشاهی زوطهماسپ

 

شبی زال بنشست هنگام خواب

سخن گفت بسیار ز افراسیاب

هم از رزم‌زن نامداران خویش

وزان پهلوانان و یاران خویش

همی گفت هرچند کز پهلوان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۱

 

پسر بود زو را یکی خویش کام

پدر کرده بودیش گرشاسپ نام

بیامد نشست از بر تخت و گاه

به سر بر نهاد آن کیانی کلاه

چو بنشست بر تخت و گاه پدر

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲

 

چنان شد ز گفتار او پهلوان

که گفتی برافشاند خواهد روان

گله هرچ بودش به زابلستان

بیاورد لختی به کابلستان

همه پیش رستم همی راندند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۳

 

بزد مهره در جام بر پشت پیل

ازو برشد آواز تا چند میل

خروشیدن کوس با کرنای

همان ژنده پیلان و هندی درای

برآمد ز زاولستان رستخیز

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۴

 

به رستم چنین گفت فرخنده زال

که برگیر کوپال و بفراز یال

برو تازیان تا به البرز کوه

گزین کن یکی لشکر همگروه

ابر کیقباد آفرین کن یکی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۵

 

ز ترکان طلایه بسی بد براه

رسید اندر ایشان یل صف پناه

برآویخت با نامداران جنگ

یکی گُرزهٔ گاو پیکر به چنگ

دلیران توران برآویختند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۱

 

به شاهی نشست از برش کیقباد

همان تاج گوهر به سر برنهاد

همه نامداران شدند انجمن

چو دستان و چون قارن رزم‌زن

چو کشواد و خراد و برزین گو

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲

 

چو رستم بدید آنک قارن چه کرد

چه‌گونه بود ساز ننگ و نبرد

به پیش پدر شد بپرسید از وی

که با من جهان پهلوانا بگوی

که افراسیاب آن بد اندیش مرد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۳

 

برفت از لب رود نزد پشنگ

زبان پر ز گفتار و کوتاه چنگ

بدو گفت کای نامبردار شاه

ترا بود ازین جنگ جستن گناه

یکی آنکه پیمان شکستن ز شاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۴

 

سپهدار ترکان دو دیده پرآب

شگفتی فرو ماند ز افراسیاب

یکی مرد با هوش را برگزید

فرسته به ایران چنان چون سزید

یکی نامه بنوشت ارتنگ‌وار

[...]

فردوسی
 
 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۶۸۵