آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه
بیا ساقی، آن جام خورشید فام
که مانده است بر وی ز جمشید نام
بمن ده بپایان پیری مگر
ز سر گیرم این دور کآمد بسر
بیا ساقی، ای در کفت جام جم
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مغنی نامه
بیا نایی، آن نی که دهقان برید
ز هر پرده اش تنگ شکر درید
شکر خند لب بر لبش نه دگر
که بارش لبالب کنی از شکر
بیا نایی، ای یار فرخنده دم
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳
بنام خداوند جان و جهان
که برتر بود ز آشکار و نهان
خداوند جان و خداوند جسم
که بسته است از جسم بر جان طلسم
بر آرنده ی نه رواق بلند
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴
خرد راه جوی و خرد رهنمای
خرد دور بین و خرد دیر پای
خرد آشکارا کن هر نهان
خرد گر نبودی، نبودی جهان
خرد مجلس افروز میر و وزیر
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - در نعت و منقبت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله
محمد که همتای او از نخست
سهی سروی از خاک آدم نرست
خدا را مطیع و جهان را مطاع
زهی خواجه گز فقر بودش متاع
پسند آمد «الفقر فخری» از او
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - در کیفیت معراج رفتن آن جناب افضل التحیه و الثنا
شبی نور پرور سپهر برین
نه از ماه از نور ماه آفرین
فروزانتر از روز روشن شبی
که میتافت چون مهر هر کوکبی
چو رخسار لیلی فروزنده لیل
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷
کنم شکر ایزد، که چون سامری
نیم رهزن مردم از ساحری
قلم بر کفم رایت موسوی است
سخن بر لبم آیت عیسوی است
چه رایت؟ کزان شاه را بندگی است!
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸
یکی روز در ساحت گلشنی
گرفته سرچشمه ی روشنی
من و یکدو تن همدم نیکبخت
نشستیم در سایه ی یک درخت
ز یکدست هاتف نواساز من
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹
ای خداوند آسمان و زمین
شاهد قدرتت همان و همین
صاحب الکبریاء و الجبروت
خالق الخلق و مالک الملکوت
اولی، از تو این جهان بوجود
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰
گفتم: اول نگفتم ای سره مرد
که یک امروز گرد حیله مگرد؟!
عشق را، ساختی بهانه ی خویش
که برون آیدت دل از تشویش؟!
تا دگر از تو هر خطا بینند
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱
گفت: خود قابلی بحمدالله
که زند حسن هر که بینی راه
عشق، شاه و گدا نمیداند؛
مرد و زن را جدا نمیداند
چه کنم، کز درازی چادر؛
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲
ای سر خیل صواحب من
ای صاحب وای مصاحب من
هم قبله و هم قبیله ی من
هم گوهر و هم طویله ی من
ای دوسترین برادر من
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳
آوخ چکنم؟ که سینه تنگ است!
نام تو زمان، زمان دو رنگ است
القصه، دلی بصبر بستم
در راه تو منتظر نشستم
بودم همه روزه در سراغت
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - در طلب کلیات جامی علیه الرحمه
سرت مینام از باد بهاران
به بیدآباد رو از باغ کاران
در آن مشکوی مشکین شو خرامان
معطر ساز آنجا جیب و دامان
که آن گلزار، خاکش عنبرین است؛
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - تاریخ وفات رشید بک و جهانگیر خان افشار
آه کز شعبده بازی فلک
کل من مال الی الرشد هلک
عالمی کرد سیه دور سپهر
ز خسوف وز کسوف مه و مهر
یعنی از نسل خوانین بزرگ
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - تاریخ فوت تقی
آه کز خیل بندگان سعید
آه کز زمرهٔ عباد شکور
فاضلی رفت زین جهان خراب
عارفی رفت زین سرای غرور
تقی متقی، که چون ز جهان
[...]