گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه

 

بیا ساقی، آن جام خورشید فام

که مانده است بر وی ز جمشید نام

بمن ده بپایان پیری مگر

ز سر گیرم این دور کآمد بسر

بیا ساقی، ای در کفت جام جم

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مغنی نامه

 

بیا نایی، آن نی که دهقان برید

ز هر پرده اش تنگ شکر درید

شکر خند لب بر لبش نه دگر

که بارش لبالب کنی از شکر

بیا نایی، ای یار فرخنده دم

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳

 

بنام خداوند جان و جهان

که برتر بود ز آشکار و نهان

خداوند جان و خداوند جسم

که بسته است از جسم بر جان طلسم

بر آرنده ی نه رواق بلند

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴

 

خرد راه جوی و خرد رهنمای

خرد دور بین و خرد دیر پای

خرد آشکارا کن هر نهان

خرد گر نبودی، نبودی جهان

خرد مجلس افروز میر و وزیر

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - در نعت و منقبت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله

 

محمد که همتای او از نخست

سهی سروی از خاک آدم نرست

خدا را مطیع و جهان را مطاع

زهی خواجه گز فقر بودش متاع

پسند آمد «الفقر فخری» از او

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - در کیفیت معراج رفتن آن جناب افضل التحیه و الثنا

 

شبی نور پرور سپهر برین

نه از ماه از نور ماه آفرین

فروزانتر از روز روشن شبی

که میتافت چون مهر هر کوکبی

چو رخسار لیلی فروزنده لیل

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷

 

کنم شکر ایزد، که چون سامری

نیم رهزن مردم از ساحری

قلم بر کفم رایت موسوی است

سخن بر لبم آیت عیسوی است

چه رایت؟ کزان شاه را بندگی است!

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸

 

یکی روز در ساحت گلشنی

گرفته سرچشمه ی روشنی

من و یکدو تن همدم نیکبخت

نشستیم در سایه ی یک درخت

ز یکدست هاتف نواساز من

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹

 

ای خداوند آسمان و زمین

شاهد قدرتت همان و همین

صاحب الکبریاء و الجبروت

خالق الخلق و مالک الملکوت

اولی، از تو این جهان بوجود

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰

 

گفتم: اول نگفتم ای سره مرد

که یک امروز گرد حیله مگرد؟!

عشق را، ساختی بهانه ی خویش

که برون آیدت دل از تشویش؟!

تا دگر از تو هر خطا بینند

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

گفت: خود قابلی بحمدالله

که زند حسن هر که بینی راه

عشق، شاه و گدا نمی‌داند؛

مرد و زن را جدا نمی‌داند

چه کنم، کز درازی چادر؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲

 

ای سر خیل صواحب من

ای صاحب وای مصاحب من

هم قبله و هم قبیله ی من

هم گوهر و هم طویله ی من

ای دوسترین برادر من

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳

 

آوخ چکنم؟ که سینه تنگ است!

نام تو زمان، زمان دو رنگ است

القصه، دلی بصبر بستم

در راه تو منتظر نشستم

بودم همه روزه در سراغت

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - در طلب کلیات جامی علیه الرحمه

 

سرت مینام از باد بهاران

به بیدآباد رو از باغ کاران

در آن مشکوی مشکین شو خرامان

معطر ساز آنجا جیب و دامان

که آن گلزار، خاکش عنبرین است؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - تاریخ وفات رشید بک و جهانگیر خان افشار

 

آه کز شعبده بازی فلک

کل من مال الی الرشد هلک

عالمی کرد سیه دور سپهر

ز خسوف وز کسوف مه و مهر

یعنی از نسل خوانین بزرگ

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - تاریخ فوت تقی

 

آه کز خیل بندگان سعید

آه کز زمرهٔ عباد شکور

فاضلی رفت زین جهان خراب

عارفی رفت زین سرای غرور

تقی متقی، که چون ز جهان

[...]

آذر بیگدلی
 
 
sunny dark_mode