گنجور

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۱ - فرو رفتن بدریای زهره و دیدن ارواح فرعون و کشنر را

 

پیر روم آن صاحب «ذکر جمیل»

ضرب او را سطوت ضرب خلیل

این غزل در عالم مستی سرود

هر خدای کهنه آمد در سجود

غزل

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۴ - برآمدن انجم شناس مریخی از رصدگاه

 

پیر مردی ریش او مانند برف

سالها در علم و حکمت کرده صرف

تیز بین مانند دانایان غرب

کسوتش چون پیر ترسایان غرب

دیر سال و قامتش بالا چو سرو

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۵ - گردش در شهر مرغدین

 

مرغدین و آن عمارات بلند

من چه گویم زان مقام ارجمند

ساکنانش در سخن شیرین چو نوش

خوب روی و نرم خوی و ساده پوش

فکرشان بی درد و سوز اکتساب

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۷ - تذکیر نبیهٔ مریخ

 

ای زنان ای مادران ای خواهران

زیستن تا کی مثال دلبران

دلبری اندر جهان مظلومی است

دلبری محکومی و محرومی است

در دو گیسو شانه گردانیم ما

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۲ - زنده رود مشکلات خود را پیش ارواح بزرگ میگوید

 

از مقام مؤمنان دوری چرا

یعنی از فردوس مهجوری چرا

حلاج

مرد آزادی که داند خوب و زشت

می نگنجد روح او اندر بهشت

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۹ - فریاد یکی از زورق نشینان قلزم خونین

 

«نی عدم ما را پذیرد نی وجود

وای از بی مهری بود و نبود

تا گذشتیم از جهان شرق و غرب

بر در دوزخ شدیم از درد و کرب

ق

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۰ - آن سوی افلاک مقام حکیم آلمانی نیچه

 

هر کجا استیزه ی بود و نبود

کس نداند سر این چرخ کبود

هر کجا مرگ آورد پیغام زیست

ایخوش آنمردی که داند مرگ چیست

هر کجا مانند باد ارزان حیات

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۳ - زیارت امیر کبیر حضرت سید علی همدانی و ملا طاهر غنی کشمیری

 

حرف رومی در دلم سوزی فکند

آه پنجاب آن زمین ارجمند

از تپ یاران تپیدم در بهشت

کهنه غمها را خریدم در بهشت

تا در آن گلشن صدائی دردمند

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۴ - در حضور شاه همدان

 

زنده رود

از تو خواهم سر یزدان را کلید

طاعت از ما جست و شیطان آفرید

زشت و ناخوش را چنان آراستن

در عمل از ما نکوئی خواستن

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۵ - صحبت با شاعر هندی برتری هری

 

حوریان را در قصور و در خیام

ناله من دعوت سوز تمام

آن یکی از خیمه سر بیرون کشید

وان دگر از غرفه رخ بنمود و دید

هر دلی را در بهشت جاودان

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۶ - حرکت به کاخ سلاطین مشرق

 

نادر ، ابدالی ، سلطان شهید

رفت در جانم صدای برتری

مست بودم از نوای برتری

گفت رومی «چشم دل بیدار به

پا برون از حلقهٔ افکار نه

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۷ - نمودار میشود روح ناصر خسرو علوی و غزلی مستانه سرائیده غائب میشود

 

«دست را چون مرکب تیغ و قلم کردی مدار

هیچ غم گر مرکب تن لنگ باشد یا عرن

از سر شمشیر و از نوک قلم زاید هنر

ای برادر ، همچو نور از نار و نار از نارون

بی هنر دان نزد بی دین هم قلم هم تیغ را

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۸ - پیغام سلطان شهید به رود کاویری

 

حقیقت حیات و مرگ و شهادت

رود کاویری یکی نرمک خرام

خسته ئی شاید که از سیر دوام

در کهستان عمر ها نالیده ئی

راه خود را با مژه کاویده ئی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۹ - زنده رود رخصت میشود از فردوس برین و تقاضای حوران بهشتی

 

شیشهٔ صبر و سکونم ریز ریز

پیر رومی گفت در گوشم که خیز

آن حدیث شوق و آن جذب و یقین

آه آن ایوان و آن کاخ برین

با دل پر خون رسیدم بر درش

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۶۱ - حضور

 

گرچه جنت از تجلی های اوست

جان نیاساید به جز دیدار دوست

ما ز اصل خویشتن در پرده ایم

طائریم و آشیان گم کرده ایم

علم اگر کج فطرت و بد گوهر است

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۶۲ - خطاب به جاوید

 

سخنی به نژاد نو

این سخن آراستن بیحاصل است

بر نیاید آنچه در قعر دل است

گرچه من صد نکته گفتم بی حجاب

نکته ئی دارم که ناید در کتاب

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۲ - تمهید

 

پیر رومی مرشد روشن ضمیر

کاروان عشق و مستی را امیر

منزلش برتر ز ماه و آفتاب

خیمه را از کهکشان سازد طناب

نور قرآن در میان سینه اش

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۹ - در اسرار شریعت

 

نکته ها از پیر روم آموختم

خویش را در حرف او واسوختم

مال را گر بهر دین باشی حمول

«نعم مال صالح’‘ گوید رسول

رومی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۴ - در حضور رسالت مآب شب سه اپریل م که در دارالاقبال بهوپال بودم سید احمد خانرا در خواب دیدم فرمودند که از علالت خویش در حضور رسالت مآب عرض کن

 

ای تو ما بیچارگان را ساز و برگ

وا رهان این قوم را از ترس مرگ

سوختی لات و منات کهنه را

تازه کردی کائنات کهنه را

در جهان ذکر و فکر انس و جان

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۲۲ - قندهار و زیارت خرقه مبارک

 

قندهار آن کشور مینو سواد

اهل دل را خاک او خاک مراد

رنگ ها ، بوها ، هواها ، آب ها

آب ها تابنده چون سیماب ها

لاله ها در خلوت کهسار ها

[...]

اقبال لاهوری
 
 
۱
۳۳
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷
۴۳