ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱
ای دوخته بر قد تو دیبای صدارت
طالع ز بنانت ید بیضای صدارت
با نقد شرف خواسته سرمایه دولت
با گنج هنر یافته کالای صدارت
عدل است خلیل تو در ایوان ریاست
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲
تا در میان اوباش تقسیم شد وزارت
کردند مملکت را سرمایه تجارت
طلاب گرسنه را خواندند از حماقت
در مسند شرافت از مرکز حقارت
شد آن خبیث اقطع قطاع رزق مردم
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳
چو شد چهره شاهد صبح ابلج
ز خورشید بستند زرینه هودج
بت من کمر بسته آمد به مشکو
سلحشور و شاکی السلاح و مدجج
به خویی چو مینو به مویی چو عنبر
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴
در این زمانه که یکسر جهانیان خرسند
ز چیست ملت اسلام گشته خوار و نژند
جهانیان همه گشتند انجمن وین قوم
اگر خود انجمنی داشتند بپراکند
مگر مسلمان دیوست و دیگران چو ملک
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵
خدای عزوجل بر جهانیان بخشود
دری ز روضه ی رضوان به روی خلق گشود
سفینه ی نوح آسوده شد ز موج خطر
تن خلیل رها گشت از آتش نمرود
نجات یافت کلیم از عذاب فرعونی
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶
تا شه افلاکیان نوبت پیکار زد
با سپه خاکیان شعبده در کار زد
مرغ سحر نیمشب از صف بستان گریخت
ابر سیه بامداد خیمه به گلزار زد
رنگ سیاهی ز خاک سترد برف سفید
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - المطلع الثانی
باز بهم آن پری طره طرار زد
باد صبا در مشام نافه تاتار زد
جادوی چشمش دو صد عربده آغاز کرد
هندوی خالش هزار شعبده در کار زد
محفل آزادگان رونق بستان گرفت
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - المطلع الثالث
تا به ورق دست میر کلک درربار زد
بر سر تیر دبیر دفتر و طومار زد
تیغش شنگرفت سود بر فلک لاجورد
فکرش خورشید را بر رخ زنگار زد
تا پی تقویم چرخ کرد کمانرا بزه
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹
حکایتی ز ملوک سلف شنیدستم
که همچو من بشگفتی رود هر آنکه شنود
هزار و پانصد و هفتاد و چار میلادی
که سال نهصد و هشتاد و دو ز هجرت بود
سفیر مملکت پرتقال باز آورد
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - صلحیه بلد
روزی ز جور خصم ستمگر ظلامه ای
بردم به نزد قاضی صلحیه بلد
دیدم سرای تیره و تنگی به سان گور
تختی شکسته در بن آن هشته چون لحد
میزی پلید و صندلی کهنه پای آن
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱
خجسته بادا بر آفتاب کشور جود
صباح فرخ میلاد بهترین مولود
در این همایون جشن و در این مبارک عید
نشاط باید بر رغم دشمنان حسود
خجسته اکنون کز دهر یافتم مقصد
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲
چو جبهه و دورخ آن پری به فال سعید
مرا بماهی ایزد عطا نموده سه عید
کسان بسالش تجدید فال عید کنند
مرا بماهی اندر سه عید شد تجدید
سه فال فیروز آمد مرا سه جشن بزرگ
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳
ماه رمضان روی نهان کرد اگر چند
دلهای کسان را همه اندر تعب افکند
چندانکه بد از روزه دل مردم غمگین
شد ز آمدن عید درونها همه خرسند
عید آمدن و رفتن روزه شده توأم
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴
این نبینی که چو هنگام بهار آید
شاخ خرم شود و غنچه به بار آید
نک بهار آمد و خندید گل سوری
که بخندد گل سوری چو بهار آید
همچنان مریم گلها شود آبستن
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵
ز آمدن فرودین و رفتن اسفند
دلها خرم شد و روانها خرسند
گلها افروختند آتش زردشت
مرغان آموختند ترجمه زند
ابر ببالای خاک لؤلؤ تربیخت
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶
امروز دل هوای نشاط و طرب کند
جشنی شگرف گیرد و کاری عجب کند
جور مه محرم و دور مه صفر
خواهد تلافی از شعبان و رجب کند
دربار پورشاه عجم جان خویش را
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷
ای ترک پارسیسخن خلّخینژاد
ای از لب و رخ تو دلم شاد خوار و شاد
می ده که نوش باد مرا می ز دست تو
بر روی نرگس تر و آهنگ نوش باد
تا بامداد بوسه همیده ز شامگاه
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸
مزینیه، کنون رونقی دیگر دارد
که از سعادت اولاد خود خبر دارد
مزینیه چو سیمرغ عنبرین پر و بال
هزار بیضه زرین بزیر پر دارد
مزینیه ز دوشیزگان خود چو سپهر
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - در مدح مولای متقیان حضرت علی علیه السلام
بسی جستم نشان از اسم اعظم
که بد نقش نگین خاتم جم
همه اقطار عالم سیر کردم
مگر جویم نشان زان نقش خاتم
بزرگی گفت چون آدم بمینو
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در قدردانی از مردم وطنخواه و تهیج جوانان وطن
تا زبر خاکی ای درخت برومند
مگسل ازین آب و خاک رشتهٔ پیوند
مادر توست این وطن که در طلبش خصم
نار تطاول به خاندان تو افکند
هیچت اگر دانش است و غیرت ناموس
[...]