گنجور

 
ادیب الممالک

تا در میان اوباش تقسیم شد وزارت

کردند مملکت را سرمایه تجارت

طلاب گرسنه را خواندند از حماقت

در مسند شرافت از مرکز حقارت

شد آن خبیث اقطع قطاع رزق مردم

کرد آن پلید اعور در کارها نظارت

شیخی که بر وظیفه چون سگ دوان بجیفه

میکرد از قطیفه پیراهن استعارت

در یک دو روز کامد در مجلس مقدس

خود را نمود داخل در شور و استشارت

بنمود روز دیگر آکنده کیسه از زر

هم اسب و هم درشکه هم باغ و هم عمارت

آن دلبران شاهد در کسوت مجاهد

ساعی شدند و جاهد اندر پی امارت

شد کار و کسب احزاب حمالی وزیران

شغل وزیر بی پیر دلالی سفارت

شد دفتر اساسی فرموش با برودت

وآن کله سیاسی خاموش از حرارت

از مجلس مقدس کنده دم وکالت

در پیشگاه اقدس بسته در صدارت

اردوی شهریاری مشغول نهب و تاراج

سردار بختیاری سرگرم قتل و غارت

نه کاهلی نمودند از غارت و چپاول

نه کوتهی نمودند از کشتن و اسارت

زین خلق زشت عادت باشد زهی سعادت

شداد را عبادت حجاج را زیارت

ضحاک اگر شود شاه از این بساط و خرگاه

پیچد بگنبد ماه آوازه بشارت

باشد وزیر خائن سرچشمه رذالت

چونانکه شد مجاهد سردسته شرارت

خواندند مشت جهال یا مرگ یاستقلال

و اندر زبان اطفال تلقین شد این عبارت

گفتند مدعی را کز بهر بردن ملک

از ما بسر دویدن از تو بیک اشارت

دشمن بخانه ما ناخوانده گشت وارد

خورد و درید و چاپید با تندی و جسارت

از ظلم و جور و بیداد ناهشته جای آباد

بعد از خراب بغداد خواهد ز ما خسارت

یارب حلاوت امن بر ما چشان که امروز

افتاده ایم از رنج در ورطه مرارت