گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - در ستایش میرمیران

 

ای برسر سپهر برین برده ترکتاز

خورشید بر سمند بلند تو طبل باز

دادند بهر لعل زر نقره خنگ تو

در کورهٔ سپهر زر مهر را گداز

دولت بود متابع بخت جوان تو

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در ستایش شاهزادهٔ آزاده شاه خلیل الله

 

حسن ترا که آمده خط گرد لشکرش

بس ملک دل هنوز که گردد مسخرش

رویی ز اول خطش آغاز رستخیز

گویی ز اهل عشق چو صحرای محشرش

خورشید لعل پوش چگویم کنایه‌ایست

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - در ستایش پیغمبر اکرم«ص»

 

کسی مسیح شود در سراچه افلاک

که پا چو مهر مجرد کشد ز عالم خاک

به سیل‌خیز حوادث اسیر کلبه گل

ز طاق خانه نشیند به زیر موج هلاک

مقیم کشتی نوح است در دم توفان

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در ستایش حضرت علی«ع»

 

تا به روی تو شد برابر گل

غنچه بسیار خنده زد بر گل

در گلستان ز مستی شوقت

جامه را چاک زد سراسر گل

بر تنش گشته پیرهن خونین

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - در ستایش حضرت علی«ع»

 

شاه انجم چو زرافشان شود از برج حمل

پر زر ناب کند غنچه نورسته بغل

تا ز آیینه ایام برد زنگ ملال

آرد از قوس قزح ابر بهاری مصقل

در ته کاسهٔ خیری پی نقاشی باغ

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در ستایش امام هشتم«ع»

 

تا شنید از باد پیغام وصال یار گل

بر هوا می‌افکند از خرمی دستار گل

گرنه از رشگ رخ او رو به ناخن می‌کند

مانده زخم ناخنش بهر چه بر رخسار گل

تا نگیرد دامنش گردی کشد جاروب وار

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش میرمیران

 

ای تماشاییان جاه و جلال

بشتابید بهر استقبال

که ز ره می‌رسد به سد اعزاز

از در شاه موکب آمال

موکبی با جهان جهان شوکت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - در ستایش میرمیران

 

بر کسانی که ببینند به روی تو هلال

عید باشد همه روز و همه ماه وهمه سال

میرمیران که بود طلعت فرخندهٔ او

صبح عیدی که شدآفاق از او فرخ فال

گر به اندازهٔ قدر تو و صدر تو زیند

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - در ستایش بکتاش بیک

 

اگر مساعدت بخت نبود و اقبال

کجا هلال و رسیدن به مستقر کمال

اگر مدد نرسیدی ز طالع فیروز

نداشتی زر و گوهر رواج سنگ و سفال

شد از نتیجه صالع خجسته ظل همای

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - در ستایش خان‌احمد

 

نماز شام که سیمین همای زرین بال

به بام به اختر انداخت سایه اقبال

پدید گشت مه نو ز طرف چشمه مهر

به سان خشک لبی برکنار آب زلال

نموده هیأت پروین به عینه چون گویی

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - در ستایش میرمیران

 

عید خرم تر از این یاد ندارد ایام

غالبا روی تو این خرمیش داده به وام

به جمال تو گرین عید مجسم بودی

چون مه خویش خمیدی و دویدی به سلام

میرمیران که کشیده‌ست نگارنده غیب

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در ستایش میرمیران

 

ساقیا روز نشاط آمد و شد دور به کام

می‌رود روز ز بالای تو می ریز به جام

در قدح ریز از آن لعلی خورشید فروغ

که به یاقوت دهد پرتو اورنگ به وام

دلفریبی که در آیند روانی به سجود

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در ستایش علی«ع»

 

زلف پیش پای او بر خاک می‌ساید جبین

همچو هندویی که پیش بت نهد سر بر زمین

زین خطایش بر سر بازار باید کند پوست

گر کند دعوی به زلفت نافهٔ آهوی چین

ای شب خورشید پوشت سنبل باغ بهشت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در ستایش میرمیران

 

بهار آمد و گشت عالم گلستان

خوشا وقت بلبل خوشا وقت بستان

زمرد لباسند یا لعل جامه

درختان که تا دوش بودند عریان

دگر باغ شد پر نثار شکوفه

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در ستایش بکتاش بیگ حکمران کرمان

 

از آنرو شد به آبادی بدل ویرانی کرمان

که دارد بانیی چون عدل نواب ولی سلطان

ز برج عدلش ار خورشید بر باغ جهان تابد

به بازار آورد گل باغبان در بهمن و آبان

فتاده گرگ را با میش در ایام او وصلت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - قصیده

 

جهان چرا نبود در پناه امن و امان

که هست مایهٔ امن و امان پناه جهان

معز دین و دول خسرو ستاره محل

معین ملک و ملل پادشاه شاه نشان

سپهر عز و علا فتنه بند قلعه گشا

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - قصیده

 

همچو گل در زیر گل باشید ای گلها نهان

زانکه آغاز بهاری شد بتر از سد خزان

آنکه در پای شکوفه می‌زد این موسم نوا

پیش پیش نخل تابوت است اکنون نوحه خوان

نیستش در دست جز شمع سیه بر اشک سرخ

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در ستایش حضرت علی «ع»

 

بر زمین گشتیم تا زد جسم محزون آبله

وه که خوابانید ما را بی تودر خون آبله

بسکه از پهلو به پهلو گشته‌ام در بزم غم

کرده پهلویم سراسر همچو قانون آبله

گل شد از خون دشت و دیگر راه بیرون شد نماند

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در ستایش میرمیران

 

صبح عید است و تماشاگه گیتی در شاه

شاه چون عید مجسم به سر مسند و گاه

شاه بر مسند و زربفت قبایان ز دو سو

هر طرف بند قبا بافته بربند قباه

دیده طرف کمر جاه و کله گوشه بخت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - قصیده

 

چه در گوش گل گفت باد خزانی

که انداخت از سر کلاه کیانی

ز بالای اشجار از باد دستی

نسیم خزان می‌کند زر فشانی

به تاراج برگ درختان ز هر سو

[...]

وحشی بافقی
 
 
۱
۲۸۴
۲۸۵
۲۸۶
۲۸۷
۲۸۸
۳۷۶