چه در گوش گل گفت باد خزانی
که انداخت از سر کلاه کیانی
ز بالای اشجار از باد دستی
نسیم خزان میکند زر فشانی
به تاراج برگ درختان ز هر سو
کند موذی باد موشک دوانی
شده برف ظاهر به فرق صنوبر
چو دستار بر تارک مولتانی
از آن چهره شد سرخ برگ رزانرا
که خوردند سیی ز باد خزانی
ز یخ آب را لوح سیمین به دامن
چو طفلی که دارد سر درس خوانی
چو بلبل نظر کرد کز لشکری دی
گل افتاد از مسند کامرانی
کفن کرد از برف بر خود مهیا
که بی او نمیخواهم این زندگانی
ببین گردش دور و طور زمان را
به گردش درآور می ارغوانی
می کهنه و نو خطی را طلب کن
که حظ یابی از نوبهار جوانی
سبک باش و بردار رطل گران را
که از دل برد بار محنت گرانی
به دست آر تا میتوان جام باده
مده عشرت از دست تا میتوانی
به یاران جانی دمی خو بر آور
که عیشیست خوش بزم یاران جانی
خوش آن شیشه کز وی درخشان شود می
چو مینای چرخ و سهیل یمانی
که در بزم عشرت به گردش درآری
به کامت شود گردش آسمانی
چه شادی ازین به که در بزم عشرت
نشینی و ساقی برابر نشانی
رسانی دماغ از شراب دمادم
سرود پیاپی به گردون رسانی
قدح چون حریفان میکش به مجلس
نبندد لب از خنده کامرانی
چو مستان ز تأثیر آهنگ مطرب
کند چشم مینای می خونچکانی
به سازنده دف آورد روی در روی
نوازنده با نی کند همزبانی
مقارن به فریاد گردد کمانچه
چو از تیر غم خصم صاحبقرانی
چه صاحبقرانی که او را قرینه
نگردیده موجود را دار فانی
علی ولی والی ملک هستی
که دانش بنای جهان راست بانی
زحل گر به درگاه قصر رفیعش
نورزد نکو شیوه پاسبانی
فلک از شهاب و هلالش کند غل
به شکل غلامان هندوستانی
به گلخن وزد گر نسیمی ز لطفش
ز لطف نسیمش کند گلستانی
و گر باد قهرش وزد سوی گلشن
درخت گل آید به آتش فشانی
گر از عرش اعلا شود زاغ کیوان
ز سد پایه برتر ز عالی مکانی
کجا با همای سر بارگاهش
تواند زدن لاف هم آشیانی
پر فرق گردنکشان سپاهش
کند خسرو مهر را سایبانی
اگر زاغ بر بام قصرش نشیند
کند با زحل دعوی توأمانی
عجب نبود از بارگاه رفیعش
اگر کهکشانش کند پاسبانی
تویی آن گرانمایه در گرامی
که چون جوهر اولت نیست ثانی
سمند بلندت به قطع مراحل
کند با کمیت فلک همعنانی
در آن دم که گلگون چو برق جهنده
به خون ریز دشمن به میدان جهانی
همای ظفر بر سرت گسترد پر
به روی زمین فرش خون گسترانی
غراب از سر شوق گوید به کرکس
که ای بیخبر خیز و ده مژدگانی
که روزی شد از دولت دست و تیغش
ترا و مرا نعمت جاودانی
در این دشت از جور گرگ حوادث
مطیعش اگر شیوه سازد شبانی
اسد را ز گردون مرس کرده چون سگ
شهاب آورد از پی پاسبانی
وگر چرخ زنجیر عدل از مجرد
نبندد به آیین نوشیروانی
ز میل شهابش برای سیاست
ببینی کنی تیر و هر سو دوانی
به کف تیغ رخشنده رخش سبک پی
به میدان کین بر سر خصم رانی
نهد از سرای جهان بار بر خر
به آهنگ سر منزل آن جهانی
به هر سو نشان ماند از خون ایشان
چو آتش به منزل پس از کاروانی
ثریاست یا از شفق مهر گردون
چو آلوده لب از می ارغوانی
چنان سیلیی زد بر او دست پهنت
که از ضرب آن ماند بر وی نشانی
زمین گر به پای سمندت نیفتد
به دستت عدم چون غبارش نشانی
وگر چرخ اطلس رود بر خلافت
روانی چه کرباسش از هم درانی
شها داد از ناکسان زمانه
فغان از خسیسان آخر زمانی
به صوف و سقرلاتشان پشت گرمی
به مردم ز دستارشان سر گرانی
خری چند مایل به جلهای رنگین
ددی چند راغب به آفت رسانی
همه صاحب اسب و استر ولیکن
ز نا قابلی قابل خر چرانی
سزاوار آن جمله کز اسب و استر
کشی زیر و بمشان زنی تا توانی
پس آنگه شترها کنی پیش هر یک
به صحرا فرستی پی ساربانی
بود خوبتر وصف صوف مرقع
به گوش خردشان ز سبع المثانی
ز بازار آیند چون شب به خانه
به پرسند هر یک ز نوکر نهانی
که دیروز چون از فلان جا گذشتم
نمیکرد تعریف صوفم فلانی
ز پیشان غلامان ز کرس شبانه
زمینگیر چون سایه از ناتوانی
چو وحشی وطن کن به دشت خموشی
مکن ناله از درد بیخانمانی
همان گیر کز تست این دیر ششدر
پر از زر در او نه خم خسروانی
مخور غم گرت نیست اسب رونده
چو بر توسن طبع داری روانی
سخن گستری بر دعا ختم سازم
که سر میکشد خامه از هم زبانی
الا تا مه نو در این کهنه میدان
کند گوی خورشید را صولجانی
به چوگانی عیش بادا سواره
مطیعت به میدان گه کامرانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای فصل خزانی و تأثیر آن بر طبیعت و انسانها میپردازد. شاعر با استفاده از استعارهها و تصاویر زیبا، احساسات خود را نسبت به تغییرات فصلی، گذر زمان و لذتهای زندگی بیان میکند. او به خوشیهای جمعی در میخانه، شرابنوشی و رفاقت اشاره میکند و بر اهمیت لذت بردن از زندگی تأکید دارد. همچنین به بیان فرازو نشیبهای زندگی و چگونگی مواجهه با مشکلات میپردازد و یادآور میشود که باید از فرصتهای خوشی بهره برد و غم و نگرانی را به فراموشی سپرد. در نهایت، شعر دعوتی به شادابی و زندگی با نشاط در کنار دوستان و یاران است.
هوش مصنوعی: باد خزانی به گل گفت چه شگفت که کلاهی که بر سر کیانی بود، اکنون به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: از بالای درختان، با وزش نسیم خزان، برگهای زرین به زمین میافتند.
هوش مصنوعی: باد به هر سمتی میوزد و با خود برگهای درختان را به باد میبرد و مانند موشکی در حال دویدن است.
هوش مصنوعی: برف بر روی سر درختان صنوبر نشسته، مانند دستاری بر سر یک شخص مولتانی (از منطقهای در هند) است.
هوش مصنوعی: چهره آن برگهای زیبای پاییزی به خاطر وزش باد سرد و خزان به رنگ سرخ درآمد.
هوش مصنوعی: از یخ، آب به شکل لوحی نقرهای بر روی دامن میریزد، مانند کودکی که مشغول یادگیری درس خود است.
هوش مصنوعی: وقتی بلبل دید که از گروهی از گلها از مقام خوشبختی کم شده، ناگهان حزن و اندوه بر دلش چیره شد.
هوش مصنوعی: در انتظار برف، خود را به گونهای آماده کردم که بدون او هیچ علاقهای به زندگی ندارم.
هوش مصنوعی: به تغییر و تحول زمان توجه کن و آن را مانند می ارغوانی زیبا، به حرکت درآور.
هوش مصنوعی: میوههای تازه و کهنه را جستجو کن تا از لذت طراوت و شگفتی جوانی بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: سبکبار باش و بار سنگین را برکن، چرا که از دل برمیدارد بار غم و مشکلات.
هوش مصنوعی: تا میتوانی از فرصتی که داری بهره ببر و لذت ببر، چون ممکن است این فرصت دیگر به دست نیاید.
هوش مصنوعی: لحظهای برای دوستانت وقت بگذار و با آنان خوش بگذران، زیرا این لحظات شاد با همراهی دوستان بهترین است.
هوش مصنوعی: شیشهای که از آن نورانی و درخشان میشود، همانند مینا (گلابی) آسمان و ستاره سهیل یمانی است.
هوش مصنوعی: در جمع شادمانی، وقتی به شادی و لذت مشغول هستی، کار دنیا به نفع تو و به کام تو پیش میرود.
هوش مصنوعی: چه فرحی از این بالاتر که در جشن شادی بنشینی و نوشیدنیات را در برابر خود ببینی.
هوش مصنوعی: به خاطر تکرار مستی و شوق، همواره با سر و صدا و آواز، خاطرات و احساساتی را به آسمان میفرستم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در جمع دوستان خوش بگذرانی، باید از نوشیدن شراب لذت ببری و بر لبخند و شادی خود ادامه دهی.
هوش مصنوعی: وقتی که مستها تحت تأثیر موسیقی نوازنده قرار میگیرند، چشمهایشان مانند جام می پر از خون و شور و حال میشود.
هوش مصنوعی: سازندهی دف، در مقابل نوازنده، با نی هم صدا و هم زبان میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که کمانچه به فریاد درآید، مانند تیری است که از دل غم دشمنی میآید که در جایگاه سلطنت نشسته است.
هوش مصنوعی: چه کسی از قدرت صاحبقرانی او میتواند بینظیر باشد در حالی که موجودات زنده به فساد و فنا دچار میشوند؟
هوش مصنوعی: علی نگهبان و سرپرست سرزمین وجود است که علم و دانش، اساس و پایهی جهان را برپا کرده است.
هوش مصنوعی: اگر سیاره زحل هم نتواند در درگاه قصر بلندش به خوبی حراست کند، به خاطر ویژگیهای خوب آن قصر است که پاسبانیش شایسته است.
هوش مصنوعی: آسمان با ستارهها و ماهش به شکل غلامان هندی در آمده است.
هوش مصنوعی: اگر نسیمی از لطافت او به گلخن بوزد، با مهربانیاش آنجا را به گلستان تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: اگر خشم او (باد قهر) به سمت باغ و گلستان بوزد، درخت گل به مانند آتشفشانی شعلهور خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر زاغی از آسمان بلند برود، هیچگاه نمیتواند از زبالهخیز پایینتر به جایی بالا و عالیتر برود.
هوش مصنوعی: کجا میتوان با پرندهای مانند همای سرشناس دربار، ادعای همنشینی و برابری کرد؟
هوش مصنوعی: خسرو، با سپاه خود بر روی سر گردنکشان سایهافکن میشود و مانند سایبانی برای مهر (آفتاب) عمل میکند.
هوش مصنوعی: اگر زاغی بر بام قصر او بنشیند، میتواند با سیاره زحل، که تجسمی از عظمت و دوری است، ادعای همتایی کند.
هوش مصنوعی: جالب نیست که از جایگاه بلند و والا او، کهکشان وظیفه حفاظتیاش را به عهده داشته باشد.
هوش مصنوعی: تو آن فرد با ارزش و با عظمت هستی که هیچ چیز دیگری به پای ارزش و greatness تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: اسب سریع تو، مراحل را به راحتی پشت سر میگذارد و با قامت بلندش، همردیف و همپایهی آسمان میشود.
هوش مصنوعی: در زمانی که میدان جنگ مانند آسمان روشن و پر از شگفتی است و دشمنان در حال ریزش خون هستند.
هوش مصنوعی: پرندهای که نشان پیروزی است، بالهایش را بر سر تو خواهد گستراند و بر روی زمین، خون و پیروزی را پخش خواهد کرد.
هوش مصنوعی: کلاغ از شادی و خوشحالی به عقاب میگوید: ای بیخبر، بلند شو و خبر خوش را بشنوی.
هوش مصنوعی: روزی فرا خواهد رسید که از قدرت و تواناییاش، هم تو و هم من به برکت و پاداشی ماندگار خواهیم رسید.
هوش مصنوعی: در این دشت، اگر شبانی بخواهد، تحت فشار و ظلم حوادث، میتواند به شکلی آنها را کنترل کند.
هوش مصنوعی: شیری که از آسمان به زمین آمده است، به خاطر مقامی که دارد، خود را همچون سگی درآورده و مراقب است.
هوش مصنوعی: اگر چرخ گردون به عدالت از عشق و صفا و خلوص نچرخد و به روش پادشاهی همچون نوشیروان حرکت نکند، هرگز روال زندگی به سامان نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر از اشتیاق تأثیرگذار او برای حکمرانی باخبر باشی، میبینی که چطور به روشهای مختلف در هر جایی نفوذ میکند و تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: با شمشیر براق خود به میدان جنگ برو و بر دشمن حمله کن.
هوش مصنوعی: از خانه این دنیا بار خود را بر روی الاغ بگذار و به سمت مقصد آن جهان حرکت کن.
هوش مصنوعی: خون آنها مثل نشانی باقی مانده، مانند آتش که پس از یک کاروان در خانه به جا میماند.
هوش مصنوعی: آیا تو مانند ستاره ثریا هستی یا به خاطر غروب خورشید، شبیه به گلی که لبهایی رنگین از شراب قرمز دارد؟
هوش مصنوعی: او به شدت ضربهای به او زد که آن را بر رویش نشانهای از خود باقی گذاشت.
هوش مصنوعی: اگر زمین به زیر پای اسب تو نرود، در دستت چیزی جز عدم و بیارزشی نخواهد بود. مانند غباری که نشانی از خود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر چرخ زمان بر سر حکومت تو بچرخد، چه فرقی میکند که پارچهای از آنجا پاره کنی؟
هوش مصنوعی: شخصی از افراد بیارزش و ناتوان در این دوره زمانی، به شدت ناله میکند و از وضعیت بد زندگی در آخرالزمان شکایت دارد.
هوش مصنوعی: برخی افراد با لباس و ظاهر خاص خود سعی دارند مردم را تحت تأثیر قرار دهند و به آنها القا کنند که از آنها بالاتر هستند. اما در واقع، این ظاهر و شیوهی زندگی آنها نمیتواند پایدار باشد و تنها بهدلیل ظواهر، نمیتوان به آنها اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: چند خر به سمت سرزمینهای رنگین میروند، و چند نفر هم به آسیب زدن به دیگران تمایل دارند.
هوش مصنوعی: همه دارای اسب و الاغ هستند، اما به خاطر ناتوانی خود، نمیتوانند به خوبی آنها را پرورش دهند.
هوش مصنوعی: هرچند که پیوند و اتحاد میان انسانها باید محکم باشد، اگر لازم باشد باید آنها را با دقت و توجه مدیریت کرد و با هوشیاری به درستی رفتار کرد تا بتوانی به خواستههای خود دست یابی.
هوش مصنوعی: سپس شترها را در صحرا به سمت هر یک میفرستی تا وظیفهدار آنها باشند.
هوش مصنوعی: خوب است که توصیف صوفی در نظر خردمندان به مانند موسیقی دلنواز و زیبا باشد.
هوش مصنوعی: وقتی شب به خانه برمیگردند، هر کدام از آنها به طور مخفیانه از نوکر میپرسند.
هوش مصنوعی: دیروز وقتی از آن محل عبور کردم، کسی درباره حال و هوای صوفیام چیزی نمیگفت.
هوش مصنوعی: به دنبال آنها، غلامانی هستند که در شب مانند سایهها بر زمین میافتند، به خاطر ناتوانیشان.
هوش مصنوعی: مثل وحشیها در دشت بیصدا زندگی کن و از درد بیسرپرستی و بیخانمانی ناله نکن.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در جایی که حالا حضور داریم، با وجود تنگناها و مشقتها، درون آن جا ارزشهای بسیار قیمتی نهفته است، که تنها باید به آن توجه کرد و از آن بهره گرفت. به همین ترتیب، در زندگی گاهی باید به درون مسائل نگاه کنیم تا از زیباییها و ثروتهای واقعی آنها آگاه شویم.
هوش مصنوعی: غم مخور اگر در زندگیات مشکلاتی هست، چون تو قدرت و استعدادی داری که میتوانی با آن بر موانع غلبه کنی و پیش بروی.
هوش مصنوعی: من کلام خود را با دعا پایان میبخشید، چرا که قلمم از هماهنگی و ارتباط بهتر بیرون میجهد.
هوش مصنوعی: اینجا به ستاره پنهان و جدیدی اشاره شده که با ورودش، میتواند نور خورشید را تحت تأثیر قرار دهد و او را به چالش بکشد. این به معنای ظهور یک نیروی تازه و قوی است که میتواند تحولی بزرگ در این مکان قدیمی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: خوشی و لذت مانند یک چوگان به تو هدیه میشود، در حالی که تو با آرامش و اطاعت در میدان زندگی از آن بهرهمند میشوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
نه جز عیب چیزیست کان تو نداری
نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
یکی زر نام ملک بر نبشته
دگر آهن آب دادهٔ یمانی
که را بویهٔ وصلت ملک خیزد
[...]
از او بوی دزدیده کافور و عنبر
وز او گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ همواره تازه
اگر قطره ای زو به گل بر چکانی
عقیقی شرابی که در آبگینه
[...]
شه مشرق و شاه زابلستانی
خداوند اقران و صاحبقرانی
بدولت یمینی بملت امینی
مر این هر دو را اصل یمن و امانی
تو محمود نامی و محمود کاری
[...]
یکی گوهری چون گل بوستانی
نه زر وبه دیدار چون زرکانی
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی
گهی لعل چون باده ارغوانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.