گنجور

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » دیباچه

 

بیت القصیده همه خیل سخن وران

شه بیت جنس نظم همه مدح گستران

حمد و ثنای پادشهی دان که از رهش

یکپاره سنگ شد گهر عالی افسران

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » دیباچه

 

سایه حق مهر سکندر جناب

کآمده هم سایه و هم آفتاب

بازوی ملت قوی از جهد او

دین علم افراخته در عهد او

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » دیباچه

 

حسن کلام قافیه سنجان سحر فن

لطف ادای نکته وران شکر شکن

نعت شهی سزد که بتأئید ذی المنن

بنموده ماه معجزش از مطلع سخن

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » دیباچه

 

در یکتای بحر نیک نامی

امام زمره اقطاب جامی

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۱ - روح القدس

 

زهی به خامه قدرت مصور اشیا

هزار نقش عجب هر زمان از او پیدا

چه خامه‌ای‌ست که در کارگاه کن فیکون

نگشته بی‌رقم او ز قطره تا دریا

چه قدرتی‌ست که در بارگاه چرخ بلند

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۲ - عین الحیات

 

حاجبان شب چو شادروان سودا افکنند

جلوه در خیل بتان ماه سیما افکنند

صد هزاران کرم شبتاب از شبستان سپهر

لمعها بر پرده شبگون غبرا افکنند

هر زمان صد گونه اشکال بدیع از کلک صنع

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۳ - تحفة الافکار

 

آتشین لعلی که تاج خسروانرا زیورست

اخگری بهر خیال خام پختن در سرست

شه که یاد از مرگ نارد زوست ویرانی ملک

خسرو بی عاقبت خسر بلاد و کشورست

قید زینت مسقط فرو شکوه خسرویست

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۴ - قوت القلوب

 

جهان که مرحله تنگ شاهراه فناست

درو مجوی اقامت که راه شاه و گداست

کجا محل اقامت که قاطعان طریق

بنقد دین و دل اندر کمین پی یغماست

چه مرحله است که پا نانهاده بهر شدن

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۵ - منهاج النجات

 

زهی از شمع رویت چشم مردم گشته نورانی

جهانرا مردم چشم آمدی از عین انسانی

ملک را از پی آوردن خاک تو حمالی

فلک را بهر طرح ملک ترکیب تو میدانی

طلسم خلقتت را دست قدرت کرده معماری

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۶ - نسیم الخلد

 

معلم عشق و پیر عقل شد طفل دبستانش

فلک دان بهر تأدیب وی اینک چرخ گردانش

دبستان بین معلم را که باشد از ره معنی

عناصر چار دیوار و رواق چرخ ایوانش

عجب کج مج زبان طفلی که استادی بدین دقت

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در توحید و حکمت و موعظه گوید

 

به شکر حق که کند شکر حق ستایی را

کسی چه شکر کند نعمت خدایی را

چه کبریاست ندانم ز ملک تا ملکوت

چه فسحت است و فضا ملک کبریایی را

کمال حکمت او میکند بنات نبات

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در مدح میر عفیف الدین گوید

 

تا آتش خور تافته برج سرطان را

همچون شرر آتش زده ذرات جهان را

خورشید جهان سوخت مگر کآتش دوزخ

از چشمه خورشید برون کرده زبان را

شد فاخته سوخته خاکستر و آن هم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح قاسم پرناک گوید

 

زهی به تیغ شجاعت گرفته عالم را

حدیث جنک تو جان تازه کرد ستم را

ابولمظفر منصور قاسم پرناک

که جرعه نوشی جامت نمیسزد جم را

غمی نماند جهان را بیمن دولت تو

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح شاه اسماعیل گوید

 

رسید آن گل که می بخشد طراوت گلشن جان را

نسیمش برگرفت از خاک ره تخت سلیمان را

عزیزان هر طرف پویان که یوسف سوی مصر آمد

جوانان تهنین گویان ز هر سو پیر کنعان را

گذشت ایام بی برگی رسید آن نو بهار اکنون

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در منقبت امیر المومنین علی (ع) گوید

 

ای جان همه جانها روح القدسی گویا

پنهان ز نظر اما در دیده جان پیدا

در مکه و در یثرب شاهنشه ذو موکب

در مشرق و در مغرب خورشید جهان آرا

عیسی فلک رتبت موسی ملک همت

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در ماتم شهید کربلا (ع) گوید

 

ماه محرم است و شد دجله روان ز چشم ما

بهر حسین تشنه لب شاه شهید کربلا

تشنه لبان روی بخاک و تن بخون

ما پی آبروی خود خاک بر آبروی ما

با شهدای کربلا لاف وفا هر آنکه زد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مرثیه شهیدان کربلا گوید

 

این نقد دل نثار شهیدان کربلا

چون خاک رهگذار شهیدان کربلا

طوری که قدر و منزلتش از فلک گذشت

سنگی است در مزار شهیدان کربلا

دین در حصار کعبه و از روی معنی است

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در نعت سید المرسلین گوید

 

مارا چراغ دیده خیال محمدست

خرم دلی که مست وصال محمدست

هرگز نبسته سایه او نقش بر زمین

کی نقش بندد آنکه مثال محمدست

مرغی که نامه احدیت بما رساند

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در منقبت شاه نجف (ع)گوید

 

شاه نجف که هر دو جهان در پناه اوست

هرجا سری که هست همه خاک راه اوست

با مهر شاه هست نشانی که چون سهیل

بر هر که تافت رنگ عقیقی گواه اوست

بغض علی نشان بناگوش زردی است

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در منقبت شاه ولایت علی (ع) گوید

 

آن شهنشاهی که بحر لافتی را گوهر است

شحنه دشت نجف شاه ولایت حیدرست

جویبار ذوالفقار از آب رحمت پرورید

گلشن هر دو سر ازان صاحب هر دو سرست

ذات پاک مرتضی را با کسی نسبت مکن

[...]

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲۵۹
۲۶۰
۲۶۱
۲۶۲
۲۶۳
۳۷۳