یکی ز لشکر موئینه تیغ تیز بکف
سنانش سوزن و انگشتوانه اش مغفر
نبرد از سپه بندقی و کتان خواست
بهادری قرمی ازکمینه جست بدر
زپیشک کله جبه او یکی ناچخ
بزد بر او که بخاکش فکند چون میزر
فنک زگوشه میدان حبر روی نمود
کمند و گرز وی از دگمهای ماده و نر
بروی اطلس نازک مزاج زد آن گرز
چنانکه گونه والا ز ترس شد اصفر
وزان کمند بخود در کشید کمخارا
کشان فکندو برو نیز زد لت بیمر
زتیر چوب گزش از کناره کرباس
چنان بزد که برآمد غبارش از پیکر
دلاوری تفک انداز زآستین قبا
که خوانیش مله شد در ملاملامنگر
ز دگمهای کریبان کلوله تشویش
بحرب موینه انداخت چون تگرگ و مطر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن توصیفی از یک جنگ و نبرد بین دو لشکر به تصویر کشیده شده است. یکی از جنگجویان با شمشیر تیز و زرهای سبک به میدان آمده و با دلاوری و شجاعت به مقابله با دشمن میپردازد. در حالی که او به دشمن حمله میکند، دیگر جنگجویان نیز در حال نبرد هستند و صحنهای پر از هیجان و تنش را رقم میزنند. گرد و غبار ناشی از جنگ، نشانهای از شدت درگیری و دلاوری افراد است. این متن به خوبی حال و هوای یک نبرد باستانی را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: یکی از سربازان لشکر موئینه، با تیغی تیز در دست و کلاهی بر سر، خود را آماده نبرد کرده است.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به جنگ یا رویارویی است که بین نیروهای نظامی وجود دارد. فردی شجاع از قبیلهای به نام قرمی به میدان آمده و از بستر زمین یا مقر خود برای مبارزه آماده شده است. او به دنبال پیروزی و اثبات تواناییهای خود در نبرد است.
هوش مصنوعی: از جلو پیشانی او یکی ناچیز باید بزند که او را به زمین بیندازد، مانند میزر (افراد چندشآور یا بیمایه).
هوش مصنوعی: سگ ز گوشه میدان ناگهان پدیدار شد و با دندان و چکش خود از رفتارهای حیوانات نر و ماده نشانهگیری کرد.
هوش مصنوعی: گرزی بر پارچه نازکی زده شد که گونهی زیبا از ترس رنگش پریده و زرد شده است.
هوش مصنوعی: از آن دام به خود گرفتم و تاکنون به خودم در حال کشیدنم. مشابه این دام بر دیگران نیز افتاده و بر آنها نیز دشواریها وارد شده است.
هوش مصنوعی: ز تیر چوبی که از لبهی پارچه برخورد کرد، به قدری محکم ضربهای زد که گرد و غبار از بدنش بلند شد.
هوش مصنوعی: ای دل، شجاعتی را از خود نشان بده و از آستین خود بیرون بیاور، چرا که اگر به خود نیایی، ممکن است به دردی دچار شوی که هیچگاه احوالت خوب نخواهد شد.
هوش مصنوعی: از لبههای پیراهن سیاه، نگرانی به دریا میافتد مانند تگرگ و باران.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر
که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق
بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد
[...]
فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد
[...]
بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر
ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن
بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت
[...]
پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو
مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر
کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان
ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر
اگر هزار بمانی و گر هزار هزار
[...]
بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز
کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.