سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۶
ای سنایی به گرد حران گرد
تا بیابی ز جود ایشان چیز
نزد نادیدگان و نااهلان
کی بود بذل و همت و تمییز
کودک خرد بیخرد بدهد
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۷
هر که زین پیش بود امیر سخن
از امیر سخا شدند عزیز
تو همه روز گرد آن گردی
که به نزدیکشان زرست و پشیز
دستهٔ گل بر کسی چه بری
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۸
اگر ریش خواجه ببرند پاک
رسن گر بگیرد به بسیار چیز
که تا پاردم سازد از بهر آنک
بود پاردم بر گذرگاه تیز
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۹
ای خداوند قایم قدوس
ملک تو ناقیاس و نامحسوس
قایمی خود به خود قیام تو نیست
به قیامی که هست ضد جلوس
ساحت سینههای مشتاقان
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۰
چو خواهم کرد زرق و هزل و ریواس
نخواهم نیز عاقل بود و فرناس
مرا چون نیست بر کس هیچ تفضیل
چه خواهم کرد زهد و فضل عباس
بیاور طاس می بر دست من نه
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۱
ای مرد سفر در طلب زاد سفر باش
بشکن شبهٔ شهوت و غواص درر باش
از سیرت سلمان چه خوری حسرت و راهش
بپذیر و تو خود بوذر و سلمان دگر باش
هر چند که طوطی دلت کشتهٔ زهرست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۲ - در رثای یکی از بزرگان
گوهر روح بود خواجه وزیر
لیک محبوس مانده در تن خویش
چون تنش روح گشت تیز چنو
باز پرید سوی معدن خویش
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۳
گر مقصر شدم به خدمت تو
بد مکن بر رهی کمانی خویش
بهترین خدمتست آنکه رهی
دور دارد ز تو گرانی خویش
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۴
ز تو ای چرخ نیلی رنگ دارم
هزاران سان عنا و درد جامع
نه تنها از تو بل کز هر چه جز تست
به من بر هست همچون سیف قاطع
مرا زان مرد نشناسی تو زنهار
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۶
ای آنکه ترا در تو تویی نیست تصرف
آن به که نگویی تو سخن را ز تصوف
در کوی تصوف به تکلف مگذر هیچ
زیرا که حرامست درین کوی تکلف
در عشوهٔ خویشی تو و این مایه ندانی
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۷
بجهم از بد ایام چنانک
از کمان ختنی تیر خدنگ
گر به هر جور که آید بکشد
من پلنگم نکشم جور پلنگ
خواری و اسب گرانمایه مباد
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۸
گفت بر دوخته مرا شعری
خواجه خیاطی از سر فرهنگ
معنی او چو ریسمان باریک
قافیت همچو چشم سوزن تنگ
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۹
طلوع مهر سعادت به ساحت اقبال
ظهور ماه معالی بر آسمان جلال
نتیجهٔ کرم و مردمی و فضل و هنر
طلیعهٔ اثر لطف ایزد متعال
خجسته باد و همایون مبارک و میمون
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۰
تو مرا از نسب و جان و خرد خویش منی
من از آمیزش این چار گهر خویش توام
تو همه روزه بیاراسته چون دین منی
من همه ساله برهنه شده چون کیش توام
پیش من حسن همانست که تو پیش منی
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱
هر چند در میان دو گویم زمین و چرخ
لیک این دو گوی را به یک اندیشه پهنهام
در دیدهٔ سخای تو پوشیده ماندهام
زان پیش تو چو نور دو چشمت برهنهام
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۲
آن حور روح فش را بر عقل جلوه کردم
و آن شربها که دادی بر یاد تو بخوردم
یاقوت نفس کشتم زان گوهر شریفت
کازاد کرد چون عقل از چرخ لاژوردم
گردم به باد ساری گردی همی ولیکن
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۳
زشت همی گویی هر ساعتم
رو تو همی گویی که من نستهم
روی نکوی تو چکار آیدم
شاعرم ای دوست نه من کان دهم
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۴
چو بر قناعت ازین گونه دسترس دارم
چرا ازین و از آن خویشتن ز پس دارم
خدای داند کز هر چه جز خدای بود
ازو طمع چو ندارم گرش به کس دارم
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۵
ای یوسف نامی که همیشه چو زلیخا
جز آرزوی صحبت تو کار ندارم
یعقوب چو تو یوسفم اندر همه احوال
زان جز غم روی توفیاوار ندارم
دکان ترا جز فلک شمس ندانم
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۶
عمر دو نیمهست و ازین بیش نیست
اول و آخر، چو همی بنگرم
نیمی از آن کردم در مدح تو
نیمی در وعده به پایان برم
عمر چو در وعده و مدح تو شد
[...]