رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتیهای او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
[...]
کسایی » دیوان اشعار » شعر و غزل
ای آن که جز از شعر و غزل هیچ نخوانی
هرگز نکنی سیر دل از تُنبُل و ترفند
زیبا بود ار مرو بنازد به کسایی
چونان که جهان جمله به استاد سمرقند
کسایی » دیوان اشعار » غزل
ای ز عکس رخ تو ، آینه ماه
شاه حُسنی و ، عاشقانْت سپاه
هر کجا بنگری ، دمد نرگس
هر کجا بگذری ، برآید ماه
روی و موی تو نامهٔ خوبی است
[...]
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲ - از تغزلات
عسکری شکر بود تو گو بیا میشکرم
ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا
از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم
گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا
کشه بر بندی گرفتی در گدائی سرسری
[...]
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۰ - تغزل
برخیز و برافروز هلا قبله زردشت
بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت
بس کس گرویدند بزردشت، کنون باز
ناکام کند روی سوی قبله زردشت
من سرد نیابم که مرا ز آتش هجران
[...]
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۷ - از تغزلات
همچون رطب اندام و چو روغنش سرین
همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۳ - تغزل
چه سود کند، که آتش عشقش
دود از دل و جان من برانگیزد
پیش همه مردمان و او عاشق
جوبنده بخاک بر به بجخیزد
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۶ - غزل
مها از روی خوبی شب برافکن
فغان و ناله در هر کشور افکن
کمند زلف دست افزار بگشای
سر گردنکشان در پا درافکن
هلاک جان هر بیچاره ای را
[...]
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۲ - در تغزل
بستی قصب اندر سر، ای دوست بمشتی زر
سه بوسه بده ما را، ای دوست بدستاران
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۳ - این بیت بسیار شیوا نیز از غزلی است
گر بدی آنکس که زی توام بفکندی
خویشتن اندر نهادمی بفلاخن
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۸ - تغزل
ساقی به آبگینه بغداد در فکند
یاقوت رنگ باده خوشخوار مشکبو
گویی که پیش عاشق، معشوق مهربانش
بگریست، اوفتاد به رخسارش اشک او
از دل برآورید دم سرد و آه گرم
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۱
برخیز و بمیخانه خرام ای بت کشمیر
می خور که بمی گردد اندوه جوان پیر
آن ناقد هر گوهر و آن کاشف هر راز
کز رطل همی خندد چون برق بشبگیر
گر بوی بسنگ آرد سنبل دمد از سنگ
[...]
باباطاهر » غزل
دلا در عشق تو صد دفترستُم
که صد دفتر ز کَونین از برستُم
منم آن بلبل گل ناشکفته
که آذر در ته خاکسترستُم
دلم سوجه ز غصّه ور بریجه
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
ای ترکِ لالهرخ بده آن لالهگون شراب
تابان ز جامِ چون رخِ لعل از قَصَب نقاب
من گویمی گلاب است آن مِی که میدهی
گر هیچگونه گونهٔ گل داردی گلاب
جز دوستیِّ ناب نیابی ز من همی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
گفتم که چند صبر کنم ای نگار؟ گفت:
تا هست عمر، گفتم: رنجه مدار، گفت:
بی رنجْ عشق نبوَد، گفتم: نیم به رنج،
فرسوده چند باشد ازین ای نگار؟ گفت:
جز انتظار روی ندارد تو را همی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
ای نگارین چون تو از خوبان کجاست
نیست کس را آنچه از گیتی تراست
قد و روی و زلف،سرو و ماه مشک
مشک، پیچان، ماه، تابان، سرو،راست
تا مرا مهر تو اندر دل نشست
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
بدان دو عارض چون شیر و آن دو زلف چو قیر
به ابروان چو کمان و به غمزگان چون تیر
به زیب قدی کش بنده گشت سرو سهی
به حسن رویی کش بنده گشت بدر منیر
به چشم چشمی کش سرمه بود سحر حلال
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
در دل چو خیره خیره کند عشق خار خار
با رنج دیر دیر کند صبر دار دار
در تن خزد ز بویه وصل تو مور مور
در من جهد ز انده هجر تو مار مار
سر در کشم به جامه در از شرم زیر زیر
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
مرا روی تو ای نازنین نگار
به دی ماه بسی خوشتر از نوبهار
من از روی تو چون زرد شد چمن
گل و لاله سوری چینم ز بار
نه چون قد تو سروی به بوستان
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
طعنه زنی که یار کنم دیگر
طعنه مزن که من نکنم باور
تو جان و دل ز بهر مرا خواهی
من از دل تو آگهم ای دلبر
جان و جهان من به تو خوش باشد
[...]