گنجور

کسایی » دیوان اشعار » شعر و غزل

 

ای آنکه جز از شعر و غزل هیچ نخوانی

هرگز نکنی سیر دل از تُنبُل و ترفند

زیبا بود ار مرو بنازد به کسایی

چونانکه جهان جمله به استاد سمرقند

کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » غزل

 

ای ز عکس رخ تو ، آینه ماه

شاه حُسنی و ، عاشقانْت سپاه

هر کجا بنگری ، دمد نرگس

هر کجا بگذری ، برآید ماه

روی و موی تو نامهٔ خوبی است

[...]

کسایی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲ - از تغزلات

 

عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم

ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا

از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم

گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا

کشه بربندی گرفتی در گدائی سرسری

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۰ - تغزل

 

برخیز و برافروز هلا قبله زردشت

بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت

بس کس گرویدند بزردشت، کنون باز

ناکام کند روی سوی قبله زردشت

من سرد نیابم که مرا ز آتش هجران

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۷ - از تغزلات

 

همچون رطب اندام و چو روغنش سرین

همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۳ - تغزل

 

چه سود کند، که آتش عشقش

دود از دل و جان من برانگیزد

پیش همه مردمان و او عاشق

جوبنده بخاک بر به بجخیزد

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۶ - غزل

 

مها از روی خوبی شب برافکن

فغان و ناله در هر کشور افکن

کمند زلف دست افزار بگشای

سر گردنکشان در پا درافکن

هلاک جان هر بیچاره ای را

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۲ - در تغزل

 

بستی قصب اندر سر، ای دوست بمشتی زر

سه بوسه بده ما را، ای دوست بدستاران

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۳ - این بیت بسیار شیوا نیز از غزلی است

 

گر بدی آنکس که زی توام بفکندی

خویشتن اندر نهادمی بفلاخن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۸ - تغزل

 

ساقی به آبگینه بغداد در فکند

یاقوت رنگ باده خوشخوار مشک‌بو

گویی که پیش عاشق، معشوق مهربانش

بگریست، اوفتاد به رخسارش اشک او

از دل برآورید دم سرد و آه گرم

[...]

عسجدی
 

باباطاهر » غزل

 

دلا در عشق تو صد دفترستُم

که صد دفتر ز کَونین از برستُم

منم آن بلبل گل ناشکفته

که آذر در ته خاکسترستُم

دلم سوجه ز غصّه ور بریجه

[...]

باباطاهر
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

ای ترکِ لاله‌رخ بده آن لاله‌گون شراب

تابان ز جامِ چون رخِ لعل از قَصَب نقاب

من گویمی گلاب است آن مِی که می‌دهی

گر هیچ‌گونه گونهٔ گل داردی گلاب

جز دوستیِّ ناب نیابی ز من همی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

گفتم که چند صبر کنم ای نگار؟ گفت:

تا هست عمر، گفتم: رنجه مدار، گفت:

بی رنجْ عشق نبوَد، گفتم: نیم به رنج،

فرسوده چند باشد ازین ای نگار؟ گفت:

جز انتظار روی ندارد تو را همی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ای نگارین چون تو از خوبان کجاست

نیست کس را آنچه از گیتی تراست

قد و روی و زلف،سرو و ماه مشک

مشک، پیچان، ماه، تابان، سرو،راست

تا مرا مهر تو اندر دل نشست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

بدان دو عارض چون شیر و آن دو زلف چو قیر

به ابروان چو کمان و به غمزگان چون تیر

به زیب قدی کش بنده گشت سرو سهی

به حسن رویی کش بنده گشت بدر منیر

به چشم چشمی کش سرمه بود سحر حلال

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

در دل چو خیره خیره کند عشق خار خار

با رنج دیر دیر کند صبر دار دار

در تن خزد ز بویه وصل تو مور مور

در من جهد ز انده هجر تو مار مار

سر در کشم به جامه در از شرم زیر زیر

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

مرا روی تو ای نازنین نگار

به دی ماه بسی خوشتر از نوبهار

من از روی تو چون زرد شد چمن

گل و لاله سوری چینم ز بار

نه چون قد تو سروی به بوستان

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

طعنه زنی که یار کنم دیگر

طعنه مزن که من نکنم باور

تو جان و دل ز بهر مرا خواهی

من از دل تو آگهم ای دلبر

جان و جهان من به تو خوش باشد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

ای گشته دل من به هوای تو گرفتار

دل بر تو زیان کرد چه سودست ز گفتار

از غم دل جوشان مرا بار گران کرد

آن عنبر پر جوش بر آن اشهب پر بار

ای نرگس بیمار تو بر خواب چو نرگس

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

ای سلسله مشک فکنده به قمر بر

خندیده لب پر شکر تو به شکر بر

چون قامت تو نیست سهی سرو خرامان

چون چهره تو نیست گل لعل به بر بر

تا تو کمری بستی باریک میان را

[...]

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۲
۳
۲۹۵۱
sunny dark_mode