گنجور

 
عسجدی

ساقی به آبگینه بغداد در فکند

یاقوت رنگ باده خوشخوار مشک‌بو

گویی که پیش عاشق، معشوق مهربانش

بگریست، اوفتاد به رخسارش اشک او

از دل برآورید دم سرد و آه گرم

بفسُرد آب دیده و بگداخت رنگِ رو