فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۷
چو شد ساخته کار خود بر نشست
چو گردی به مردی میان را ببست
یکی ترگ رومی به سر بر نهاد
یکی باره زیراندرش همچو باد
بیامد گرازان به درگاه سام
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۸
پس آگاهی آمد سوی شهریار
که آمد ز ره زال سام سوار
پذیره شدندش همه سرکشان
که بودند در پادشاهی نشان
چو آمد به نزدیکی بارگاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۹
بفرمود تا موبدان و ردان
ستارهشناسان و هم بخردان
کنند انجمن پیش تخت بلند
به کار سپهری پژوهش کنند
برفتند و بردند رنج دراز
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۰
چنین گفت پس شاه گردن فراز
کزین هر چه گفتید دارید راز
بخواند آن زمان زال را شهریار
کزو خواست کردن سخن خواستار
بدان تا بپرسند ازو چند چیز
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۱
زمانی پر اندیشه شد زال زر
برآورد یال و بگسترد بر
وزان پس به پاسخ زبان برگشاد
همه پرسش موبدان کرد یاد
نخست از ده و دو درخت بلند
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۲
پس آن نامهٔ سام پاسخ نوشت
شگفتی سخنهای فرخ نوشت
که ای نامور پهلوان دلیر
به هر کار پیروز برسان شیر
نبیند چو تو نیز گردان سپهر
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۳
همی راند دستان گرفته شتاب
چو پرنده مرغ و چو کشتی برآب
کسی را نبد ز آمدنش آگهی
پذیره نرفتند با فرهی
خروشی برآمد ز پرده سرای
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۴
بزد نای مهراب و بربست کوس
بیاراست لشکر چو چشم خروس
ابا ژندهپیلان و رامشگران
زمین شد بهشت از کران تا کران
ز بس گونه گون پرنیانی درفش
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۵
بسی برنیامد برین روزگار
که آزاده سرو اندر آمد به بار
بهار دل افروز پژمرده شد
دلش را غم و رنج بسپرده شد
شکم گشت فربه و تن شد گران
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۶
بیامد یکی موبدی چرب دست
مر آن ماه رخ را به می کرد مست
بکافید بیرنج پهلوی ماه
بتابید مر بچه را سر ز راه
چنان بیگزندش برون آورید
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۷
چو آگاهی آمد به سام دلیر
که شد پور دستان همانند شیر
کس اندر جهان کودک نارسید
بدین شیر مردی و گردی ندید
بجنبید مرسام را دل ز جای
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۸
منوچهر را سال شد بر دو شست
ز گیتی همی بار رفتن ببست
ستارهشناسان برِ او شدند
همی ز آسمان داستانها زدند
ندیدند روزش کشیدن دراز
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱
چو سوگ پدر شاه نوذر بداشت
ز کیوان کلاه کیی برفراشت
به تخت منوچهر بر بار داد
بخواند انجمن را و دینار داد
برین برنیامد بسی روزگار
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۲
پس آنگه ز مرگ منوچهر شاه
بشد آگهی تا به توران سپاه
ز نارفتن کار نوذر همان
یکایک بگفتند با بدگمان
چو بشنید سالار ترکان پشنگ
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۳
چو دشت از گیا گشت چون پرنیان
ببستند گردان توران میان
سپاهی بیامد ز ترکان و چین
هم از گرزداران خاور زمین
که آن را میان و کرانه نبود
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴
سپیده چو از کوه سر برکشید
طلایه به پیش دهستان رسید
میان دو لشکر دو فرسنگ بود
همه ساز و آرایش جنگ بود
یکی ترک بد نام او بارمان
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۵
برآسود پس لشکر از هر دو روی
برفتند روز دوم جنگجوی
رده برکشیدند ایرانیان
چنان چون بود ساز جنگ کیان
چو افراسیاب آن سپه را بدید
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۶
ازان پس بیاسود لشکر دو روز
سه دیگر چو بفروخت گیتی فروز
نبد شاه را روزگار نبرد
به بیچارگی جنگ بایست کرد
ابا لشکر نوذر افراسیاب
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۷
چو بشنید نوذر که قارن برفت
دمان از پسش روی بنهاد و تفت
همی تاخت کز روز بد بگذرد
سپهرش مگر زیر پی نسپرد
چو افراسیاب آگهی یافت زوی
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۸
بشد ویسه سالار توران سپاه
ابا لشکری نامور کینهخواه
ازان پیشتر تابه قارن رسید
گرامیش را کشته افگنده دید
دلیران و گردان توران سپاه
[...]