گنجور

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۶

 

عاقل به چه امید درین شوم سرای

بر دولت او دل نهد از بهر خدای

چون راست که خواهد که نشیند از پای

گیرد اجلش دست که بالا بنمای.

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۷

 

در دام میا که مرغ این دانه نه ای

در شمع میاز چونکه پروانه نه ای

دیوانه کسی بود که گردد بر ما

کم گرد به گرد ما که دیوانه نه ای.

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۸

 

ای شمع بخیره چند بر خود خندی

تو سوز دل مرا کجا مانندی؟

فرق است میان سوز کز جان خیزد

تا آنچه به ریسمانش بر خود بندی.

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۹

 

ای دل تو اگر مست نه ای هشیاری

ز آن پیش که بگذرد جهان بگذاری

کم خسب به وقت صبح کاندر پی تست

خوابی که قیامتش بود بیداری.

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۰

 

با عشق جمال ما اگر همنفسی

یک حرف بس است اگر برین در تو کسی

تا با تو تویی تست در ما نرسی

در ما تو گهی رسی که در ما برسی.

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۱

 

تا شد دل خسته فتنهٔ روی کسی

باریک ترم ز تارهٔ موی کسی

دست همه کس نمی رسد سوی کسی

من خود چه کسم هیچ کس کوی کسی.

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

گر روز پسین چراغ عهدم نکشی

جانی بدهم به راحت و خوش منشی

ور جامهٔ اسلام ز من بر نکشی

مرگی که در اسلام بود اینت خوشی.

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۳

 

ای عاشق اگر به کوی ما گام زنی

هر دم باید که ننگ بر نام زنی

سر رشتهٔ روشنی به دست تو دهند

گر تو آتش چو شمع در کام زنی.

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

 

ای حسن ترا به عشق لایق چو منی

در عشق تو کم فتاد لایق و منی

تا چشم جهان چشمهٔ خورشید شدست

معشوقه چو تو ندید و عاشق چو منی.

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

تا زاغ صفت به جیفه پر آلایی

کی چون شاهین در خور شاهان آیی

چون صعوه اگر غذای بازی گردی

بازی گردی که دست شه را شایی.

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

ای نسخهٔ نامهٔ الهی که تویی

وی آینهٔ جمال شاهی که تویی

بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست

در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۱

 

پاک کن ز آلایش و آرایش خود راه را

تا شوی سرهنگ عالی رتبت این درگاه را

جغدوار اندر خراب این جهان ماوی مگیر

تا شوی باز خشین مر دست شاهنشاه را

نفس تو دجال تست و روح تو عیسی تو

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۲

 

شها توقعم از خدمتی چنین کردن

نه جبه بود و نه دستار و طیلسان وردا

نه جاه و منصب و نه احتشام بود و قبول

نه مال و نعمت و ثروت نه حرمت دنیا

نه نیز شیر و می و انگبین نه میوه و باغ

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۳

 

عشق آمد و کرد عقل غارت

ای دل تو به جان بر این بشارت

ترک عجبی است عشق دانی

کز ترک عجیب نیست غارت

شد عقل که در عبارت آرد

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۴

 

دل در جهان مبند جهان یار بی وفاست

تکیه برو مکن که برو تکیه بر هواست

با او بنوش باده که باری مقرر است

داده بده که سخت حریف کژ دغاست

مارست و چاه هر چه تو بینی زمال و جاه

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۵

 

عشق را گوهر برون از کون کانی دیگرست

کششتگان عشق را از وصل جانی دیگرست

عشق بی عین است و بی شین است و بی قاف ای پسر

عاشق عشق چنین هم از جهانی دیگرست

دانهٔ عشق جمالش چینهٔ هر مرغ نیست

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۶

 

بیدار شودلا که در این روزگار دون

خفته دلند و دیدهٔ بیدار مانده نیست

اندر سرای دنیی فانی عزیز من

بسیار دل مبند که بسیار مانده نیست.

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۷

 

دشمن ما را سعادت یار باد

از جهان در عمر برخوردار باد

هر که خاری می نهد در راه ما

خار ما در راه او گلزار باد

هر که چاهی می کند در راه ما

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۸

 

دعوی عشق جانان در هر دهان نگنجد

وصف جمال رویش در هر زبان نگنجد

نور کمال حسنش در هر نظر نیاید

شرح صفات ذاتش در هر بیان نگنجد

عز جلال وصلش جبریل در نیابد

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۹

 

دل بی تو ز تو خبر ندارد

در عشق تو خواب و خور ندارد

با یار بگوی عاشقان را

زین بیش بلند بر ندارد

از رحمت عاشقان به رویت

[...]

نجم‌الدین رازی
 
 
۱
۱۴۵۰
۱۴۵۱
۱۴۵۲
۱۴۵۳
۱۴۵۴
۶۴۶۲