گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - و قال ایضاً یمدحه

 

اصفهان خرّمست ومردم شاد

این چنین عهدکس ندارد یاد

عدل سلطان واعتدال بهار

کرد یکبارگی جهان آباد

نه بجز لاله هست سوخته دل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - و قال ایضاً یمدحه

 

درین جناب همایون که تا قیامت باد

بیمن معدلت صدر روزگار آباد

مجال لطف فراخست و من عجب دلتنگ

نمود خواهم حالّی و هرچه باداباد

بزرگوارا ! قرب چهار ماه گذشت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - و قال ایضاً

 

عید جهان عید تو فرخنده باد

سایۀ اقبال تو پاینده باد

در چمن از رشک کلهداریت

نرگس مخمور سر افکنده باد

هر که بهی تو نخواهد چو نار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - وله یمدحه ببلد الری و بهنیّه بالنیروز.!

 

بزرگوارا روزت همیشه نوروزست

چو وقت گل همه اوقات عمر تو خوش باد

بدامن تو هر آنکو گلی فشاند بقصد

بسان گل همه عمرش زخار مفرش باد

چو لاله هر که برت رخ نمی نهد بر خاک

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - وله یمدحه ببلد الری و بهنیه بالنیروز.!

 

بزرگوارا روزت همیشه نوروزست

چو وقت گل همه اوقات عمر تو خوش باد

بدامن تو هر آنکو گلی فشاند بقصد

بسان گل همه عمرض زخار مفرش باد

چو لاله هر که برت رخ نمی نهد بر خاک

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - وله ایضاً یمدح الملک المعظم مظفرالدّین الاعظم

 

همیشه تازمین وآسمان باد

شکوه پادشاه کامران باد

سرشاهان پناه تاجداران

که ازملکش تمتّع جاودان باد

سرتیغش جهانراجان ستان شد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - وله ایضاً

 

ای طلعت تو عید بزرگ جهانیان

ایّام عید و فصل شریفت خجسته باد

دایم همای همّتت از فرط ارتقا

مسکن فراز بیضۀ افلاک جسته باد

هر گردکز شد آمد خیل زمانه خاست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - وله ایضآ یمدحه

 

درّی که چرخ بر طبق اسمان نهاد

بهر نثار موکب صدر جهان نهاد

بفکند چار نعل هلال آسمان دوبار

تا با رکاب خواجه عنان بر عنان نهاد

آن خواجه یی که پایۀ قدرش ز مرتبت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - وله ایضاً فیه

 

دعاگو را توقّع بود صدرا

که چون عمری ترا دمساز گردد

بصد ترتیب و تشریف و نوازش

ز دیگر بندگان ممتاز گردد

چو دارد مایه از خاک جنابت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - ایضاً له یمدح الملک العادل اصفهبد المازندران

 

سپاهان رابهریک چنددولتها جوان گردد

هوایش عنبر افشاند،زمینش گلستان گردد

زخارستان اندوهش گل عشرت ببار آید

درودیوارش از شادی بهشت جاودان گردد

هواهایی ز دلگیری چورای دشمنان تیره

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - وله ایضاً فیه

 

فلک جنابا در آرزوی حضرت تو

بسی بگشت بسرآسمان عالم کرد

کنایت از قلم تست مرغک دانا

عبارت از سخن تست گنج بادآورد

تویی که گر نبود سایۀ تو یک ذرّه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - وله فی الصّاحب شهاب الدّین عزیزان

 

اگر در حیّز عالم کسی هست

که همّت بر کرم مقصور دارد

نباشدجز شهاب الدّین که طبعش

همه خطّ هنر موفور دارد

زجام لطف او یک جرعه آنست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - وقال ایضایمدح الصّاحب السّعیدشرف الدّین معین الاسلام علی بن الفضل حین بناء المدرسة باصفهان

 

خدای عزّوجلّ هرچه درجهان آرد

همه بواسطۀ امرکن فکان آرد

ولیک بعضی ازآن دروجود ره نبرد

مگرکه دست بشر پای درمیان آرد

چوحکم کردکه ویرانه یی شودمعمور

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - و له ایضا یمدحه

 

خدایگان وزیران جهان فضل و کرم

که هرچه رای تو فرمود چرخ فرمان برد

عروس طبع ترا آفتاب چون که بدید

برو زمهر بلرزید و نام یزدان برد

ز درّ نظم تو ای بس شب دراز آهنگ

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - و له ایضا یمدحه

 

ای خسروی که آتش تیغ تو روز کن

در قلب چرخ زهرۀ مرّیخ آب کرد

دارای ملک، شاه مظّفر پناه دین

کت چرخ نام خسرو مالک رقاب کرد

طبعت بر شحه یی سر خورشید غوطه داد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - وقال ایضاً یمدح الملک المعظّم مظفّرالدّین محمّد بن المبارز صاحب ایک

 

بحکمتی که خدای جهان مقدّرکرد

ملک مظفّردین رابحق مظفّرکرد

زتاب خاطراعلی چراغ فضل افروخت

زنور دانش اوچشم جان منوّرکرد

زخامۀ توکلیددرمعانی ساخت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید عمادالاسلام الخجندی

 

بر هر زمین که مردم چشمم گذار کرد

آنرا ز آرزوی رخت لاله زار کرد

از اشک من بضاعت یا قوت و لعل برد

هر صبح دم که قافلۀ شام بار کرد

چشمم چو زنده دید مرا در فراق تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - و قال ایضاً بمدحه

 

فراق روی تو ما را بروی آن آورد

که در چمن بسر لاله مهرگان آورد

بچین زلف تو چشمم زطراه دریابار

ببوی سود سفر کرد و بس زیان آورد

غم تو کرد جهان را چو چشمۀ سوزن

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - و قال ایضاً

 

خواجه از کبر آن پلنگ آمد

که همی با وجود بستیزد

راتق وفاتقش یکی موشست

کز پلیدیش سگ بپرهیزد

هر کران این بقصد زخمی زد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - وله ایضاً

 

هر که در...هلد بغا باشد

ور مزکّی شهر ما باشد

وانکه مفسد بود ریم ریشش

ورچه او را لقب ضیا باشد

بر مزکّی چه اعتماد بود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۱۴۰۳
۱۴۰۴
۱۴۰۵
۱۴۰۶
۱۴۰۷
۶۴۶۲