کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵
ماه رویا بسر خویش کنی
نیک باشد که بدی بیش کنی؟
چندم از هجر دل افگار کنی؟
چندم از غصه جگر ریش کنی؟
مکن ای جان که نه رسمی نیکست
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶
خه، شاد و کش آمدی کجایی؟
شرمت بادا ز بی وفایی
کو آن عهد و استواری ؟
کو آن همه مهر و آشنایی؟
خود هیچ ز حال ما نپرسی
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷
تا کیم انتظار فرمایی؟
وقت نامد که روی بنمایی؟
اگرم زنده باز خواهی دید
رنجه شو، بیشتر چه می پایی؟
عمر کوته ترست از آنکه تو نیز
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸
چنان خوب رویی بدان دلربایی
دریغت نیاید بهر کس نمایی؟
مرا مصلحت نیست، لیکن همان به
که در پرده باشی و بیرون نیایی
نه پیدا توانمت دیدن نه پنهان
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹
آخر چه شد که راه جفا برگرفتهای
بیهیچ جرم سایه ز ما برگرفتهای؟
خود در طریق جور محابا نمیکنی
یکبارگی حجاب حیا برگرفتهای
مردی شمردهای که دلم را شکستهای
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰
بازم لباس صبر به صد پاره کردهای
بازم ز کوی عافیت آواره کردهای
ترسم خجل شوی اگرت آورم بروی
آن جورها که بر من بیچاره کردهای
هرچ آسمان به خنجر مرّیخ میکند
[...]
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱
خصم که ز پس نیزه خورد روز وغا
اندیشۀ خصمان چنان نیست مرا
خود در قران که جای خوفست ورجا
نه« لاتخفست» پیش خصمان بغا؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲
گه زلف بنفشه برکند باد صبا
گه ساغر لاله بشکند باد صبا
گه لرزه بر آب افگند باد صبا
و آنگه چه دم لطف زند باد صبا
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳
جایی که در بقا فرازست آنجا
رمح تو ز لاف سرفرازست آنجا
و آنجا که جواب مشکلی باید داد
شمشیر ترا زبان درازست آنجا
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴
جایی که نشان بی نشانست آنجا
انگشت خیال بر دهانست آنجا
از غمزه خدنگ در کمانست آنجا
زنهار مرو که بیم جانست آنجا
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵
در دست منت همیشه دامن بادا
وانجا که ترا پای سر من بادا
برگم نبود کسی ترا دارد دوست
ای دوست همه جهانت دشمن بادا
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶
شمعم که زمن هست اثر غم پیدا
شد سوز دلم زچشم پر نم پیدا
زآن نیست مرا سوز زماتم پیدا
کم گریه و خنده نیست از هم پیدا
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷
گر بگشایم ز غصّه امشب لب را
بر چرخ بسوزم از نفس کوکب را
ای صبح بیا تو نیز جانی می کن
باشد که بهم روز کنیم این شب را
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸
روز آمد و بردوختم از دم لب را
پرداخته کردم از روان قالب را
اکنون که مرا زنده همی دارد شب
شاید که چو شمع زنده دارم شب را
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۹
بی یار، کسی که یار نداشت ترا
و آسوده دلی که خیره بگذاشت ترا
از بی آبی بساغر می مانی
کافتادۀ تست هرکه برداشت ترا
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
شادی خوانم بنام غمهای ترا
دادم لقب انصاف ستمهای ترا
رفتی تو و برمن دگری بگزیدی
الحق چه توان گفت کرمهای ترا؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
چون دید صبا میان بستان گل را
وز بی شرمی پیش تو خندان گل را
در حال در آویخت بپایش ز درخت
پس کرد ز خار تیر باران گل را
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۲
عید آمد و درد برقرارست مرا
و آن غم که یکی بود هزارست مرا
چون عید ز روی آن نگارست مرا
با عید دگر کسان چه کارست مرا؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۳
زابشخور وصل بهره اشکست مرا
گلگونۀ رنگ چهره اشکست مرا
چون چرخ ز خورشید و ستاره شب و روز
چشمی و هزار قطره اشکست مرا
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴
در تن غم تو بجای جانست مرا
سودای تو مغز استخوانست مرا
از عشق فرا گذشت این کار ار هیچ
چیزیست ورای عشق آنست مرا