گنجور

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۱ - فی الحكایة و التمثیل

 

سائلی در مجمعی بر پای خاست

گفت در بصره حسن مهتر چراست

گفت از آن کامروز در صدق و مجاز

هست خلقی را بعلم او نیاز

واو بیک جو نیست حاجتمند کس

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۲ - آغاز كتاب

 

گوش شو از پای تا سر بی حجاب

تا نهم با تو اساس این کتاب

بوی او گر هیچ بتوانی شنود

گوی از کونین بتوانی ربود

گر کسی را هست در ظاهر گمان

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۳ - الحكایة ‌و التمثیل

 

کرد حیدر را حذیفه این سؤال

گفت ای شیر حق و فحل رجال

هیچ وحیی هست حق را در جهان

در درون بیرون قرآن این زمان

گفت وحیی نیست جز قرآن و لیک

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۴ - الحكایة ‌و التمثیل

 

پیش ذوالقرنین شد مردی دژم

سیم خواست از شاه عالم یک درم

شاه کان بشنود گفت ای بی خبر

از چو من شاهی که خواهد این قدر

گفت پس شهری ده و گنجی مرا

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی

 

سالک آمد تا جناب جبرئیل

همچو موری مرده پیش ژنده پیل

گفت ای سلطان اسرار علوم

نقش غیب الغیب را جان تو موم

ای برادر خواندهٔ خیل رسل

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

ظالمان کردند مردی را اسیر

ریختند آبی برو چون زمهریر

میزدندش چوب و او میگفت زار

دست من گیر ای خدای کامگار

شیخ مهنه میگذشت آنجایگاه

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

مار افسایی یکی حربه بدست

کرده بد بر مار سوراخی نشست

هر زمان میساخت معجونی دگر

هر نفس میخواند افسونی دگر

ناگهی عیسی برانجا درگذشت

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

آن یکی درخواند مجنون را ز راه

گفت اگر خواهی تو لیلی را بخواه

گفت هرگز مینباید زن مرا

بس بود این زاری و شیون مرا

گفت او را چون نمیخواهی برت

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

 

چون ز لیلی گشت مجنون بی قرار

روز و شب در شهر میگردید خوار

گفت لیلی را کسی کان خیره مرد

جمله گرد شهر میگردد بدرد

گفت اگر در عشق باشد استوار

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

 

پیره زالی برد پیش بوسعید

کودکی را تا بود او را مرید

آن جوان در کار مرد آمد ولیک

زرد گشت و ناتوان از ضعف نیک

برگ بی برگی و بی خویشی نداشت

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

 

پادشاهی دختری دارد چو ماه

تو درون خانه باشی قعر چاه

کی توانی دید هرگز روی او

پس چه کن لازم شواندر کوی او

تو چو لازم باشی آن درگاه را

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش دوم » بخش ۱ - المقالة الثانیه

 

سالک اسراف کرده در طلب

پیش اسرافیل آمد جان بلب

گفت ای در پرده همدم آمده

هم مکرم هم معظم آمده

ای بسر استاده قایم عرش را

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش دوم » بخش ۲ - الحكایة ‌و التمثیل

 

کرد در کشتی یکی گبری نشست

موج برخاست و شد آن کشتی ز دست

سخت میترسید گبر هیچ کس

گفت ای آتش مرا فریاد رس

گفت ملاحش خموش ای ژاژ خای

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش دوم » بخش ۳ - الحكایة ‌و التمثیل

 

کشتئی آورد در دریا شکست

تختهٔ زان جمله بر بالا نشست

گربه و موشی بر آن تخته بماند

کارشان با یکدگر پخته بماند

نه ز گربه بیم بود آن موش را

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش دوم » بخش ۴ - الحكایة ‌و التمثیل

 

بود شاهی را غلامی سیمبر

هم ادب از پای تا سر هم هنر

چون بخندیدی لب گلرنگ او

گلشکر گشتی فراخ از تنگ او

ماه را خورشید رویش مایه داد

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش دوم » بخش ۵ - الحكایة ‌و التمثیل

 

داشت آن سلطان که محمودست نام

سرکش و بی باک و خونی یک غلام

عاقبت راهی زد آن بیروی و راه

حالیش گردن زدن فرمود شاه

لیک اول گفت شاه حق شناس

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش دوم » بخش ۶ - الحكایة ‌و التمثیل

 

گفت روزی شبلی افتاده کار

در بردیوانگان شد سوکوار

دید آنجا پس جوان دیوانهٔ

آشنا با حق نه چون بیگانهٔ

گفت شبلی را که مردی روشنی

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش دوم » بخش ۷ - الحكایة ‌و التمثیل

 

سوی آن دیوانه شد مردی عزیز

گفت هستت آرزوی هیچ چیز

گفت ده روزست تا من گرسنه

مانده ام لوتیم باید ده تنه

گفت دل خوش کن که رفتم این زمانت

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش دوم » بخش ۸ - الحكایة ‌و التمثیل

 

بود مجنونی بغایت گرسنه

سوی صحرا رفت سر پا برهنه

نانش میبایست چون نانش نبود

دردش افزون گشت درمانش نبود

گفت یا رب آشکارا و نهان

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش دوم » بخش ۹ - الحكایة ‌و التمثیل

 

خواجه‌ای در شهر ما دیوانه شد

وز خرد یکبارگی بیگانه شد

نه لباسی بودش و نه طعمهٔ

کس ندادش لقمهٔ بی لطمهٔ

بود پنجه سال تادیوانه بود

[...]

عطار
 
 
۱
۱۱۷۷
۱۱۷۸
۱۱۷۹
۱۱۸۰
۱۱۸۱
۶۵۱۳