داشت آن سلطان که محمودست نام
سرکش و بی باک و خونی یک غلام
عاقبت راهی زد آن بیروی و راه
حالیش گردن زدن فرمود شاه
لیک اول گفت شاه حق شناس
تا از آن مجلس رود بیرون ایاس
گفت از ما لطف دیدست او مدام
کی تواند دید قهرم این غلام
هرکه او در لطف ما پرورده شد
از خیال قهر ما آزرده شد
ای عجب چون این سخن بشنید ایاس
گفت فرخ آنکه شاه حق شناس
گردنش یکبار زد یکبار رست
تا قیامت از غم و تیمار رست
کار من بنگر که روزی چندبار
میشوم از تیغ هیبت کشته زار
با ادب در پیش سلطان تن زدن
سخت تر باشد ز صد گردن زدن
روز و شب در قهر میسوزد مدام
وانگهم پروردهٔ لطفست نام
لطف او در حق هرک افزون بود
بی شک آنکس غرقه تر در خون بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.