گنجور

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۴ - در بیان خبر دادن از جلوۀ ظهور مولوی رومی قدس سره

 

عارفی واقف ز اصل هر علوم

بعد من پیدا شود گوید به روم

گر تو مست وحدتی زو گوش کن

جام عرفان را ز دستش نوش کن

او بنوشد او بپوشد از یقین

[...]

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۵ - در نصیحت بترغیب دین و آئین نبی، و ترک دنیا و میل بعقبی

 

چون بیابی سرّ او را بر ملا

خود بمیری در میان این بلا

ای تو از اسلام رفته خود برون

خویشتن را کرده از دنیا زبون

همچو شیطان عاق گشتی ای دنی

[...]

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۶ - در مناجات بدرگاه حضرت قاضی الحاجات عرض میکند

 

ای تو سلطان و کریم لایزال

بی‌مثال و ذات پاکت بی‌زوال

ای ترا آدم شده جویا مدام

بوده اوبا نور تو بینا مدام

ای ترا خود شیث بوده راز دان

[...]

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۷ - در مدح شاه اولیا سلطان اصفیا علی مرتضی علیه السلام میگوید

 

ای باحمد لحمک لحمی شده

ای باحمد دمک دمّی شده

ای باحمد بوده در هر جا یکی

وی باحمد سر دو و اعضا یکی

ای باحمد گفته اسرار الاه

[...]

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۸ - در شرح احوال خود و خواب دیدن حضرت مولی و شفا دادن او را فرماید

 

بودم اندر تون بوقت کودکی

داده از کف رشتهٔ آسودگی

زار و بیمار و ضعیف و ناتوان

مانده از من یک رمق از نیم جان

هشت ماه متّصل بیمار و زار

[...]

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۹ - درضمانت بهشت مر کاتب کتاب را و اسرار او فرماید

 

ای برادر از ریا پرهیز کن

خامه را بهر نوشتن تیز کن

مظهرم از روی حرمت پیش گیر

وین سخن را یاد ازین درویش گیر

از سر اخلاص بنویس و بفهم

[...]

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۰ - تنبیه در آنکه از غیرببری و بخود روی آوری تا درحجاب نمیری

 

بُد به نیشابور مرد منعمی

بود او را خانهٔ پردرهمی

تاجران بسیار در ملک جهان

بهر نفع مال میکردی روان

مزرعه در ملک ما بسیار داشت

[...]

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۱ - تمثیل احوال آنهائی که به هر چه توجه پذیرند، رنگ آن گیرند و برای صورت میرند

 

بود دربغداد شیخی نیک رای

خلعت عرفان گرفته از خدای

بود زاهد درورع پیچیده بود

نقطهٔ دیدار معنی دیده بود

در علوم فقه و اندر علم حال

[...]

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۲ - در حکایت بیداری بیداردلان که تنبیه است بآگاهی ارباب عرفان و رهائی یافتن از خواب غفلت بی‬حاصلان

 

مالک دینار مرد کار بود

از ریاضت روز و شب بیمار بود

گفت او را دختر وی ای پدر

خود ز بیخوابی بود دردت مگر

گفت مالک کی برحمت همنشین

[...]

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۳ - در خاتمه کلام و تاریخ سال اتمام و اظهار عجز و ناتوانی و معذرت

 

اندر آن سالی که طبعم گشت یار

بود سال پانصد و هشتاد و چار

سال عمر من ز صد بگذشته بود

جمله اعضایم بدرد آغشته بود

تخم نیکوئی بکشتم در جهان

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - فی التوحید باری عز اسمه

 

حمد پاک از جان پاک آن پاک را

کو خلافت داد مشتی خاک را

آن خرد بخشی که آدم خاک اوست

جزو و کل برهان ذات پاک اوست

آفتاب روح را تابان کند

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

آن مریدی پیش شیخ نامدار

نام حق میگفت بیرون از شمار

شیخ اورا گفت ای بس ناتمام

نیست حق را در حقیقت هیچ نام

زآنکه هرچش آن تو خوانی آن نه اوست

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

چون همی شد غرقه فرعون آن زمان

از لژن پر کرد جبریلش دهان

نیمهٔ قول شهادت گفته بود

در دگر نیمه ز عالم رفته بود

از کرم گفتی که ای روح الامین

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۴ - فی نعت الرسول صلی اللّه علیه و سلم

 

آنچه فرض دین نسل آدمست

نعت صدر وبدر هر دو عالمست

آفتاب عالم دین پروران

خواجهٔ فرمان ده پیغامبران

پیشوای انبیا و مرسلین

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۵ - فی معراج النبی صلی الله علیه و اله و سلم

 

یک شبی در تاخت جبریل امین

گفت ای محبوب رب العالمین

صد جهان جان منتظر بنشسته اند

در گشاده دل بتو در بسته اند

هفت طارم را ز دیدارت حیات

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۶ - فی الحكایة و التمثیل

 

چون پیمبر آمد از معراج باز

عایشه گفتش که ای دریای راز

راز بشنودی بگوش جان زحق

با دل من در میان نه یک سبق

گفت حق گفت ای نبی از حرمتت

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - فی فضیلة امیرالمؤمنین ابوبكر رضی الله عنه

 

تا نبی صدیق را محرم گرفت

صبح صادق عرصه عالم گرفت

صبح صدق از مشرق عزت بتافت

قاف تا قاف جهان عزت بیافت

جملهٔ عالم ازو پر نور گشت

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۸ - فی فضایله

 

در شب معراج پیش ذوالجلال

مصطفا کرد از خداوند این سئوال

گفت چونی یا علیم و ای عزیز

گفت با بوبکر من چونی تو نیز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۹ - فی فضیلة امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه

 

آنکه خاک پای او عیوق بود

خواجهٔ هر دو جهان فاروق بود

عارفی در امر معروف آمده

واقفی اما نه موقوف آمده

حق تعالی جمله دادش داد بود

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۰ - فی فضائله

 

مصطفی کرد از خدا نقل این کلام

گفت از خلقم مباهاتست عام

پس بفاروقم مباهاتست خاص

نیست از اخلاص کس را این خلاص

عطار
 
 
۱
۱۱۷۵
۱۱۷۶
۱۱۷۷
۱۱۷۸
۱۱۷۹
۶۵۱۳